☯در لحظهای که آژیر خطر کشیده میشود، صدای انفجار میپیچد، شیشهها میلرزند و مغز میخواهد منفجر شود، چطور میتوانیم زنده بمانیم بیآنکه روانمان نابود شود؟
چطور میشود «آمیگدالا» (مرکز ترس و خطر در مغز )را ، وقتی فعال شده است آرام کرد؟
بیپرده بگویم: نمیتوانی از مغزت بخواهی آرام بماند.
آمیگدالا کار خودش را درست انجام میدهد: دارد هشدار میدهد، جان را نجات میدهد، تهدید را جدی میگیرد.
اما میشود کاری کرد که این هشدار تبدیل به فلج روانی نشود.
ببین چطور:
✅ راههای تعدیل پاسخ آمیگدال در شرایط واقعی خطر (مثل الان در تهران یا تبریز):
۱. 🔵 بدن را از انجماد درآور
وقتی آمیگدالا فعال میشود، یا وارد پاسخ «جنگ/گریز» میشویم یا «یخزدگی».
اگر امکان دویدن یا فرار نیست، دستکم بدن را حرکت بده:
حتی در پناهگاه یا زیرزمین، انگشتانت را تکان بده، کف دستهایت را بساب، زانوهایت را بالا و پایین ببر.
اگر بچهداری، او را در آغوش فشار بده. این تماس فیزیکی اکسیتوسین آزاد میکند و «پیام امنیت» به آمیگدالا میفرستد.
۲. 🟢 تنفس را آگاهانه هدایت کن، نه آرام
فراموش کن «نفس عمیق» را؛ وقتی بدن در هول است، نفس عمیق ممکن است نتیجه معکوس بدهد.
در عوض، تنفسهای دم کوتاه و بازدم طولانیتر انجام بده. مثل:
دم: ۳ ثانیه
بازدم: ۶ ثانیه
(۵ چرخه پشتسرهم)
این نوع تنفس عصب واگ را فعال میکند و سیگنال «امنیت» به مغز میفرستد.
۳. 🟠 توجه را از آیندهی موهوم به اکنون معطوف کن
آمیگدالا با «فرضیات» کار میکند:
– الان چه میشه؟
– اگه موشک بخوره اینجا چی؟
– اگه برق قطع شه چی؟…
در لحظهی خطر، این سؤالها طبیعیاند، ولی ویرانگر.
> راهش این نیست که فکر نکنی؛ راهش اینه که فکر رو مهار کنی با واقعیت ملموس.
تمرین ساده:
۵ چیز ببین، ۴ چیز لمس کن، ۳ صدا بشنو، ۲ بو حس کن، ۱ مزه بچش (یا تصور کن).
این تمرین، مدار آمیگدالا را موقتاً از پردازش خطر به پردازش حسی میبرد.
۴. 🟣 اگر کنار کسی هستی، تماس انسانی برقرار کن
نگاه کن تو چشمش.
بگو «الان کنارتم».
یا اگر تنها هستی، صدای کسی را ضبط کن برای خودت، یا صدای کسی را پخش کن که حس نزدیکی بدهد.
صدای انسانی، سیستم آینهای مغز را فعال میکند و اضطراب را کاهش میدهد.
۵. ⚫ به روانت حق بده و از خودت شرمنده نباش
اگر ترسیدی، لرزیدی، جیغ زدی، فرار کردی، بیدلیل خندیدی یا حتی حالت تهوع گرفتی، بدون که اینها رفتار طبیعی مغز در پاسخ به تهدید واقعیست.
آرام کردن آمیگدالا با سرزنش خود، ممکن نیست.
اولین قدمش پذیرش بدن و مغزت در لحظهی فاجعهست.
🔹۶. حرف بزن، قورت نده
وقتی یه اتفاق ترسناک میافته، خیلیا با خودشون میگن: «نباید بترسم. باید قوی باشم.» ولی قوی بودن یعنی بدونی ترس رو باید از تن بیرون کرد، نه اینکه تو دل نگهش داشت.
با یکی که کنارت هست حرف بزن. حتی اگه فقط بگی: «خیلی ترسیدم»، همین خودش کمک میکنه مغزت سبکتر بشه.
اگه کسی نیست، با صدای بلند برای خودت بگو چی حس میکنی. صدا، ذهن رو منظم میکنه.
🔹۷. صدای آشنا پخش کن
یه آهنگ آروم، یا صدای یه آدمی که بهش اعتماد داری، حتی اگه ضبط شده باشه، کمک میکنه مغزت احساس امنیت کنه.
این صداها مثل لنگر میمونن؛ نمیذارن ذهنت تو دریای ترس غرق شه.
🔹۸. نور کم کن، شلوغی رو کم کن
وقتی صداها زیادن، نورها تنده، و آدمها تو یه جا جمع شدن و هر کی یه چیزی میگه، مغز بیشتر به هم میریزه.
اگه میتونی:
یه چراغ ملایم روشن بذار
صداهای اضافه رو کم کن
از شلوغی بیای یه گوشهی خلوتتر
مغز توی محیط کمتر تحریکشده، بهتر نفس میکشه.
🔹۹. یه شیء کوچیک همراهت داشته باش
یه دکمه، یه سنگ صاف، یه مهر، یا هر چیز کوچیکی که حس خوبی بهت میده.
وقتی میگیریش تو دستت، انگار یه تکیهگاه کوچیک داری. مثل یه لنگر روانی که میگه: «من هنوز اینجام.»
🔹۱۰. چیزی بجو، چیزی بخور (اگه میتونی)
جویدن (آدامس، نون خشک، حتی کمی شکلات) پیام میده به مغز که: «ما فعلاً امنیم».
چون مغز میدونه وقتی خطر واقعی باشه، کسی غذا نمیخوره.
پس وقتی یه چیزی میجویی، یه جور فریب سالم به مغز میدی تا از حالت وحشت کامل بیاد پایین.
🔹۱۱. با حیوان یا بچه تماس بگیر
اگه نزدیکت حیوان خونگی یا بچه هست، یه نگاه، یه نوازش، یه جمله آروم بهش بگو.
بدن ما با تماس با موجودات بیدفاع، خودش رو تنظیم میکنه. چون مجبوره آروم باشه تا اونا هم نترسن.
🔹۱۲. کار کوچیک تکرارشونده انجام بده
مثلاً یه تسبیح بچرخون، یه شعر زمزمه کن، یا حتی یه جمله رو هی برای خودت تکرار کن مثل: «میگذره، من هنوز اینجام، الان تو پناهگاهم…»
کارای ریتمدار مثل گهوارهست برای مغز. باعث میشن فکرهای شدید کمرنگتر شن.
✳️ یادآوری مهم:
هیچ راهی وجود ندارد که واقعیت جنگ را «عادی» کند.
همینکه در بدنت حضور داری و سر زنده و روپایی یعنی تو داری کار فوقالعادهای میکنی👏
Leave a Reply