راز ِ هیستری

نماد زنانگی،راز هیستری

– چندی قبل که در حال پیاده روی در یکی از پارکهای تهران بودم با یک اثر هنری روبرو شدم که برایم بسیار جالب بود.ماکت بزرگ شده ی یک جفت کفش قرمز زنانه در حالی روی چمن نمایشگاه قرار گرفته بود که یکی از آنها کاملا سالم و براق و جذاب بود در حالیکه دومی حالت پیچ خورده و معوج و از رده خارج داشت.

– بی شک این اثر هنری حاوی پیام پنهانی بود که برای روزها مرا به فکر و تامل وا داشت و منجر به این شد که معنای این اثر را در بین اختلالات روانی کاوش کنم.انچه بیش از همه ذهن من بسوی ان رفت اختلال هیستری بود.اختلالی که فروید و بعدها لکان در زمان حیات خود در مورد آن، سخنان عمیقی گفته بودند و لذا برای فهم ماجرا و کفش راز این اثر باید دوباره به ان مفاهیم رجوع میکردم.آنچه در زیر میخواند ماحصل تعمق و تحقیقی است که در باره این مفهوم کردم که بصورت شماره بندی شده برایتان لیست کرده ام.

-‍ 👠👠 در این اثر هنری ما با دو کفش زنانه‌ی بسیار بزرگ و براق قرمز مواجهیم، در فضایی سبز و باز، که به نوعی تضاد میان مصنوعی/طبیعی را نشان می‌دهند. یکی از کفش‌ها به‌صورت ایستاده، و دیگری کج و به‌نوعی پیچ‌خورده یا وارونه افتاده است. این تقابل می‌تواند چند معنا داشته باشد:

👠 ۱- ابتدا بیایم به این نگاه کنیم که هر کفش نماینده‌ی چه جور زنی‌ست :

👠 کفش ایستاده: «زنِ مطیعِ میلِ دیگری»
نماینده‌ی کیه؟
زنی که خودش را از دید دیگری (معمولاً مردانه) تعریف می‌کند. زن اغواگر، زن آراسته، زنِ آماده برای «پوشیده شدن».
زنِ تبلیغ، زنِ مانکن، زنِ رؤیا اما نه زنِ زندگی.
ویژگی‌های روان‌شناختی:
زیاد درگیر نگاه دیگرانه
خودش رو با زیبایی و جذابیت تعریف می‌کنه
ممکنه خودش ندونه چی می‌خواد، ولی خوب می‌دونه «دیگری چی ازش می‌خواد»
دچار «وابستگی به تأیید بیرونی» و ترس از دیده‌نشدنه
زنانگی افراطی / فانتزی‌شده (Hyper-femininity):
رنگ قرمز، پاشنه بلند، براق بودن و اغراق در اندازه، همه یادآور نوعی زنانگی کلیشه‌ای و نمایشی هستند. این کفش‌ها «زنانگی به‌مثابه ابژه» را نشان می‌دهند. انگار آنچه دیده می‌شود، زن نیست، بلکه نماد مصرفی زنانگی است.
کهن‌الگوها:
آفرودیت (زنِ فریبنده)
پرسفونه در نقاب (زن کودک‌مانده‌ای که خودش را از طریق نگاه دیگران می‌فهمد)
مثال اجتماعی:
زن اینستاگرامی که همه چیزش دقیق، خوش‌پوش، اما خالی از خلاقیته
زنی که هیچ‌وقت نمی‌گه “نه”، چون نگران دوست‌داشتنی‌نبودنه
زنی که حتی توی رابطه جنسی هم بیشتر نگران «جذاب بودن»ه تا لذت خودش

👠 کفش واژگون: «زنِ هیستریکِ معترض»
نماینده‌ی کیه؟
زنی که می‌گه «من اینو نمی‌پوشم».
زنی که در برابر نقش‌هایی که جامعه یا مرد ازش می‌خواد بازی کنه، مقاومت می‌کنه.
گاهی خسته، گاهی عصبی، گاهی سردرگم — اما همیشه در حال «نه» گفتن به چیزی که «باید» باشه.

ویژگی‌های روان‌شناختی:
سوژه‌ای که میل دیگری رو نمی‌پذیره، ولی هنوز نمی‌دونه خودش چی می‌خواد
دوگانه: می‌خواد دیده بشه، اما از دیده‌شدن می‌ترسه
همزمان اغواگر و گریزان از اغواگریه
دائم در نوسان بین پذیرش و طرد
کهن‌الگوها:

مدوزا (زن ترسناک، سرد، اما در اصل قربانی)
آرتمیس تاریک (زن مستقل ولی زخمی از رابطه)

مثال اجتماعی
:

زن روشنفکری که با آرایش و پُز زنانه مشکل داره، ولی ته دلش دنبال عشق و زیباییه
زن‌هایی که تو رابطه مدام عقب‌نشینی می‌کنن و ناگهان منفجر می‌شن
زنی که از کفش پاشنه‌بلند متنفره اما شب خواب می‌بینه که یکی براش خریده

👠 ۲ – هیستری و فروپاشی:

کفش دوم که افتاده یا چرخیده، ممکن است نمادی از «شکست در ایفای این نقش تحمیل‌شده» باشد.
می‌توان چنین دید که این دو کفش، نماینده‌ی دو وضعیت روانی هستند:

کفش ایستاده: زن ایده‌آل‌شده، ابژه‌ی میل، همچنان ساکت، زیبا و قابل نمایش.

کفش افتاده: زن واقعی، خسته از تظاهر، پیچ‌خورده، شاید حتی «زخم‌خورده»، که سکوتش فریادی درونی دارد.آشفتگی زنانه، یا حتی شورش زن علیه تصویرش.

👠 ۳ -هیستری در روانکاوی فرویدی-لکانی نه به معنای عوامانه‌ی “زود از کوره در رفتن”، بلکه به معنای ساختار روانی‌ای‌ست که در آن سوژه:

نمی‌داند که چه می‌خواهد، مگر از طریق میل دیگری؛
با نمایش بدن، بیماری، یا نشانه‌های نمادین (مثل فلج، سکوت، غش) ناخودآگاه خودش را بیان می‌کند؛
همیشه «در صحنه» است، اما سوژه‌ی میل خودش نیست؛ بلکه تبدیل به ابژه‌ای برای میل دیگری می‌شود.

👠 ۴ – تقسیم سوژه به ابژه: اگر این دو کفش را نماد زن هیستریک بدانیم، درون این تصویر چند «راز» نهفته است:
کفش‌ها بدون پا، بدون بدن، تنها مانده‌اند. خود ِ زن (سوژه) غایب است، ولی نشانه‌اش (ابژه ) ــ نماد اغوا، فانتزی، میل دیگری ــ باقی‌ست.

👠 ۵ -یکی صاف، یکی پیچ‌خورده
#کفش_صاف_براق ، نماینده‌ی زن ایده‌آل‌شده در چشم دیگری‌ست (نگاه پدر، شوهر، جامعه).

#کفش_پیچ‌_خورده اما به هم ریخته است: زنِ هیستریک، که از این تصویر بیزار شده، ولی نمی‌تواند آن را ترک کند.

👠 ۶ -:تضاد میان «نقش زن بودن» و «زن بودن واقعی». هیستری دقیقاً در این تضاد شکفته می‌شود.

👠 ۷ -غیاب صدا:هیستریک معمولاً نمی‌تواند مستقیم صحبت کند؛ بدنش به‌جای او حرف می‌زند.
در این اثر، صدایی نیست؛ فقط کفش‌ها هستند.
این هم از رازهای  هیستری است: فریاد از طریق نشانه‌ها، نه کلمات. سکوتی که پر از فریاد است.

👠 ۸ -پس بیایید تا اینجا جمع‌بندی کنیم: اگر اثر را در بستر هیستری ببینیم، این رازها مطرح‌اند:

-زنِ هیستریک، همیشه درگیر میلِ دیگری‌ست، ولی آن را نمی‌فهمد.

– بدن‌ش، ابزار بیان ناخودآگاه‌اش می‌شود (کفش به‌جای بدن).

-همیشه میان اغواگری و فروپاشی در نوسان است (کفش براق و کفش کج).

-نمی‌تواند مستقیماً حرف بزند؛ چون زبان، ابزار او نیست ــ مال دیگری‌ست.

راز هیستری

‍👠 ۹ -کفش پیچ‌خورده را اگر نه به‌عنوان شی، بلکه به‌عنوان یک نشانه روانی نگاه کنیم، آن وقت می‌توان آن را به‌عنوان بدنِ «هیستریک» یا زنِ سرکوب‌شده‌ای فهمید که بدنش دیگر از او اطاعت نمی‌کند، یا دقیق‌تر: بدن، در برابر تصویر ایده‌آل، شورش کرده است.

کفشِ پیچ‌خورده یعنی بدنِ درهم‌شکسته ای که هنوز زیباست

در ظاهر هنوز کفشی پاشنه‌بلند و زنانه است؛ براق، قرمز، اغواگر.
اما در باطن، فرم طبیعی‌اش را از دست داده.
مثل بدنِ زنی‌ست که می‌خواهد «جذاب» باشد، اما دیگر نمی‌تواند آن نقش را بازی کند.
این نوع پیچ‌خوردگی، شبیه است به:
غش‌های بدون علت پزشکی (در زنان هیستریک)
لکنت‌هایی که هنگام حرف زدن با مردان خاص ایجاد می‌شود
دردهای گنگ در ناحیه لگن یا شکم
یا حتی بدن‌هایی که در برابر «نقش زن کامل بودن» مقاومت می‌کنند

👠 ۱۰ -استعاره‌ای از «بدنِ میل‌ندیده»
در لکانی‌ترین معنا: زنِ هیستریک کسی‌ست که نمی‌داند چه می‌خواهد، چون میل‌اش همیشه در قالب میلِ دیگری شکل گرفته.
اما بدنش می‌داند.
و گاهی بدن، در سکوت، می‌پیچد، تا بگوید:
“این فرم من نیست. من دروغ می‌گویم. من نقش بازی می‌کنم.”
کفش پیچ‌خورده = بدن پیچ‌خورده = میل گم‌شده

👠 ۱۱ -کفش کج، اما باقی‌مانده در صحنه
او هنوز آنجاست، حذف نشده. در کنار کفشِ سالم و زیبا ایستاده.
مثل زن هیستریک، که علی‌رغم دردها و بحران‌ها، همچنان در صحنه می‌ماند.
او به‌جای این‌که صحنه را ترک کند، خرابش می‌کند.

👠 ۱۲ -کفشی که نمی‌شود پوشید
کفش پیچ‌خورده قابل استفاده نیست. نمی‌توان با آن راه رفت.
یعنی نقشِ زن اغواگر دیگر «کار نمی‌کند».
این همان‌جایی‌ست که هیستری به آستانه اعتراض می‌رسد.

هیستری اینجاست که می‌گوید:
“دیگر بازی نمی‌کنم. دیگر نمی‌خواهم جذاب باشم برای نگاه تو.”

👠 ۱۳ -کفشِ پیچ‌خورده به‌مثابه اعتراض زنانه
در روانکاوی لکان، سوژه‌ی هیستریک همیشه در مرز بین خواستن میلِ دیگری و پرسیدن از میل خودش زندگی می‌کنه.
زن هیستریک از خودش می‌پرسه:”من چی‌ام برای او؟”
“آیا به اندازه کافی زن هستم؟”
“آیا به چشم او می‌آیم؟”
                 -کفش پیچ می‌خوره-
مثل زنی که به خودش می‌پیچه.
نه به خاطر میل جنسی، بلکه به خاطر اعتراض به «شکل زن بودن»ی که به او تحمیل شده.

👠 ۱۴ -شکلی از خروج از «ابژه بودن»
ابژه یعنی کسی که دیده می‌شود، میل بر او فرافکنده می‌شود، اغوا می‌کند.
اما هیستری، وقتی به نقطه بحرانی می‌رسد، در واقع دارد سعی می‌کند سوژه شود:

سوژه یعنی کسی که خودش میل دارد، نه فقط میل دیگری را اجرا می‌کند.

سوژه یعنی کسی که سؤال می‌پرسد، نه فقط موضوع نگاه و میل است.
کفش پیچ‌خورده در این نقطه، اعلام می‌کند که دیگر نمی‌خواهد پوشیده شود.
یعنی نمی‌خواهد وسیله‌ی حرکت در مسیر میل دیگری باشد.

👠 ۱۵ -فرم زخم‌خورده اما زنده
در روانکاوی، فرم پیچیده، شکسته یا تحریف‌شده همیشه حامل حقیقتِ سرکوب است.

زیباییِ خراب‌شده، چیزی از حقیقت را بیان می‌کند که فرم ایده‌آل قادر به بیانش نیست.
کفش سالم، دروغ را حفظ می‌کند.

کفش پیچ‌خورده، حقیقت سرکوب را فریاد می‌زند.
     -اگر این کفش زبان داشت، چه می‌گفت؟-
“از من خواستن که جذاب باشم، زنانه باشم، در خدمت میل او باشم…
من اطاعت کردم.
اما بدنم دیگر نمی‌خواهد.
من نمی‌خواهم به سمت او بروم.
من می‌خواهم بایستم. خودم باشم.
شاید فرم من این است. پیچ‌خورده. ناقص. اما من‌ام.”

هیستری

👠 ۱۶ – لحظه‌ای که “نقش” دیگه جواب نمی‌ده.
:
کفشی که دیگه نمی‌تونه نقش بازی کنه
«کفش پیچ‌خورده همان کفش سالم بوده که طاقتش برای اجرای نقش طاق شده… یا دستش برای مرد رو شده…»
تا همین دیروز، این کفش داشت “زن بودن” رو بازی می‌کرد.
پاشنه‌بلند، فرم شیک، تعادل و جذابیت — همه‌اش بخشی از یک صحنه‌سازی بوده.
اما حالا؟
نه دیگه بدن باهاش همدله، نه نمایش می‌تونه ادامه پیدا کنه.
کفشی که دیگه نمی‌تونه “خوب راه بره”، یعنی نقشش لو رفته.
انگاری که “دستش رو شده.”
دستش برای کی رو شده؟

الف. برای مرد
بله. نمایشِ زن بودن، زن جذاب بودن، زنِ تابع یا مستقل بودن، هر چی که بوده—
در نهایت برای نگاه مردانه بوده.
و حالا این کفش (یعنی بدن، یعنی روان، یعنی سوژه)، در برابر اون نگاه، کم آورده.
ب. برای خودش
گاهی دست خود آدم هم برای خودش رو میشه.
هیستریک، کسیه که ممکنه ناگهان از خودش بپرسه:
«اصلاً من چرا دارم این نقشو بازی می‌کنم؟ چرا راه می‌رم؟ برای کی؟»
در این نقطه، بدن می‌پیچه.
می‌گه:
«من دیگه همکار این نمایش نیستم.»
نمایش هیستری متوقف میشه… یا تغییر فرم می‌ده؟ هیستری در واقع یک نمایش بوده
و الان اجرای نمایش هیستری با مشکل مواجه شده …گویی نمایش اصلی تموم شده و حالا ما داریم پشت صحنه رو تماشا میکنیم

چون اگه نمایش متوقف بشه،  سوژه سقوط می‌کنه (مثل زمین خوردن در خواب هیستریک)،
بنابرین چاره ای نداره جز اینکه بره  سراغ فرم جدیدی از بیان.
.
پس: آن کفش، یک لحظه است
کفش پیچ‌خورده= لحظه‌ی گسسته:
گسست از نقش
گسست از میل دیگری
گسست از فرم
و این لحظه، درست همون‌جاست که سوژه می‌تونه دوباره خودش رو پس بگیره.
حتی اگر فعلاً به زمین افتاده باشه.

👠 ۱۷ – بدنِ نافرمان
کفشِ پیچ‌خورده، اولین و مستقیم‌ترین نمادش، بدنِ نافرمانه.
نه نافرمانی فمینیستی آشکار، بلکه نافرمانیِ پنهان، شبیه کابوس، شبیه لکنت.
کفش سالم یعنی: بدنِ رام، بدنِ آماده‌ی نمایش، بدنِ آراسته برای میل دیگری.
کفش پیچ‌خورده یعنی: بدن دیگر گوش نمی‌دهد. فرمان‌بردار نیست. قهر کرده یا شاید… رنجیده.
بدنِ هیستریک، بدنِ نمایشی است. اما این نمایش دیگر کار نمی‌کند.
در لحظه‌ای متوقف می‌شود که بدن، خودش را از نقش کنار می‌کشد.
و از دیدگاه لکان این همان لحظه‌ی “سیمپتوم” (symptom) است.

👠 ۱۸ – پیچش = چرخش میل
کفش پیچ‌خورده نه فقط زخمی است، بلکه چرخیده.

چرخش، استعاره‌ای است از:
-انحراف از مسیر عادی
-بی‌ثباتی
اما مهم‌تر از همه: حرکت میل از نگاهِ دیگری به سوی ناشناخته‌ها
هیستریک می‌گوید:«دیگر نمی‌خواهم همان چیزی باشم که تو می‌خواهی.
ولی هنوز نمی‌دانم که خودم چه می‌خواهم.»

این #سردرگمیِ میل، همان چیزی است که لکان بارها به آن اشاره می‌کند:«هیستریک از دیگری می‌پرسد: بگو من چی‌ام؟»
اما این کفش، دیگه دنبال پاسخ نیست.
این کفش، از پرسش‌گری به فروپاشی پرسش رسیده.

👠 ۱۹ – پیچش به عنوان راز
هیستری همیشه در لایه‌ای از ابهام، اغوا، و راز زندگی می‌کند.
اما این‌جا، راز لو رفته. یا دست‌کم: دیگر نمی‌شود پنهانش کرد.
کفش پیچ خورده = راز دریده‌شده
راز زنانه‌ای که همیشه باید «نشان داده نشود» حالا «نمایش شکست‌خورده»‌اش فاش شده
راز این است«تمام این نمایش‌ها… برای حفظ میل دیگری بود، نه میل من.»
و حالا؟
دیگر نه آن میل اهمیت دارد، نه بازی.

👠 ۲۰ – خشونت خفیف
شکل پیچیده‌ی کفش، گویی حاصل یک فشار، یک تنش، یا یک نیروی خشونت‌آمیز است.
کفش به زور پیچ نخورده؟
یا خود را پیچانده تا از فرم خارج شود؟
آیا این یک خودآزاری زیبایی‌شناسانه نیست؟
مثل زنی که برای فرار از نقش زن ایده‌آل، دست به رفتارهای اغراق‌آمیز یا حتی مخرب می‌زند.
تا شاید بدنش، رهایی‌اش را فریاد بزند.

👠 ۲۱ – کفش به‌مثابه‌ی سوژه
این کفش پیچ خورده مانند اون کفش سالم  دیگر فقط یک سمبول و  نشانه نیست.
خودِ سوژه‌ی هیستریک است.
نه قربانی، نه بازیگر، نه دکور.
خودِ روان.
در کفش پیچ‌خورده، یک نوع زیبایی بی‌قرار وجود دارد:
چیزی که هنوز نریخته، ولی دیگر ایستاده هم نیست
دیگر ابژه نیست…خود سوژه ست
بقول سینماییها:دیگر تیپ نیست …شخصیت است
چیزی که یادآور زنی است که می‌خواهد بازی را تمام کند، اما هنوز کاملاً از صحنه بیرون نرفته

‍ 👠 ۲۲-فاز آینه‌ای و کفش به مثابه بدن ایده‌:
در فاز آینه‌ای، کودک برای نخستین‌بار خودش را می‌بیند، یک تصویر کامل، بی‌نقص.
کفش هم در فرهنگ، بخشی از این تصویر ایده‌آل است:
“پای زیبا”، “راه رفتن درست”، “زن جذاب”
اما وقتی یکی از آن کفش‌ها پیچ می‌خورد، تصویر در آینه می‌شکند.
این “منِ آرمانی” دیگر هماهنگ نیست.
آیا این تصویر، صدایی برای اعتراض دارد؟ آیا می‌خواهد بگوید: «من نمی‌خواهم ایده‌آل باشم»؟

👠 ۲۳ -ابژه‌ی کوچک (a):
در لکان، «ابژه کوچک a» چیزی است که میل را برمی‌انگیزد، ولی هرگز به دست نمی‌آید.
کفشِ پیچ‌خورده، شاید بازنمایی ابژه‌ای‌ست که زمانی میل به آن وجود داشت (زن زیبا؟ زن قابل تملک؟)…اما حالا؟او دیگر آن ابژه نیست؛
او به سوژه‌ای بدل شده که «در میل دیگری تاب نمی‌آورد»
پیچش، نه یک نقص، که “نه” گفتن به میل دیگری‌ست
این «کفش پیچ‌خورده»فقط به‌مثابه یک شیء نیست، بلکه به‌مثابه‌ی یک سوژه درهم‌ریخته‌ی امر نمادین است

کفش قرمز (مثل کفش‌های «دوروتی» یا «کارن» در سینما) همیشه حامل فتیشیسم زنانه و میل ابژه‌شده بوده. اما این یکی پیچ‌خورده است. خراب شده.
به عبارت دیگر:این ابژه‌ی میل، خودش میل را انکار می‌کند.
ابژه‌ای که می‌گوید: «من دیگر نمی‌خواهم ابژه باشم.»
در اینجا، با نوعی ابژه‌ی عصیان‌گر مواجه‌ایم.
ابژه‌ای که برخلاف ابژه‌های تبلیغاتی، سکسی، و زیباشناسانه، تصمیم گرفته از فرم خارج شود.
و دقیقاً همین «نابهنجاری» است که آن را سوبژکتیو می‌کند

👠 ۲۴ -میل دیگری:
در جهان لکان، ما همیشه تحت نگاه دیگری هستیم.
دیگری از ما می‌خواهد زن باشیم، مرد باشیم، قوی باشیم، زیبا باشیم…
کفش پیچ‌خورده یعنی:
«من دیگر آن‌طور که تو می‌خواهی نیستم»
و شاید حتی:
«دیگر نمی‌خواهم راه بروم، روی این صحنه‌ای که تو ساخته‌ای»

👠 ۲۵ – بدن و هیستری
هیستری، نزد فروید و لکان، جایی‌ست که بدن، روان را نمایندگی می‌کند.
نه با حرف زدن، که با علامت دادن، با خم شدن، با فلج شدن، با رقص.
در اینجا کفش پیچ‌خورده، یک بدن است:
شاید آن کفش، لگن زنی باشد که در برابر دخول می‌پیچد.
شاید رحم او باشد، که بار نمی‌پذیرد.
شاید کف پای زنی باشد که دیگر نمی‌خواهد راه برود، چون هر گامی، گامی در دل نقش تحمیلی‌ست.

👠 ۲۷ -فروپاشی بدن در میدان نمادین (Symbolic)
در دنیای لاکانی، بدن زنانه درون نظم نمادین به شکلی سازمان‌دهی می‌شود که همیشه یک خنثی‌سازی در آن رخ دهد.
زن باید کفش مناسب بپوشد، با حالت ایستادن خاص، با زیبایی تعریف‌شده توسط نگاه مردانه.
کفش سالم، نشانه‌ی بدن اجتماعی‌شده است.
اما کفش پیچ‌خورده؟فروپاشی بدن در میدان زبان.
این شکست، یک نه گفتن خموشانه است.
کفش می‌گوید:من دیگر بدنِ ایده‌آل نیستم.
من دیگر برای نگاه تو حاضر نیستم.

👠 ۲۸ -زبان بدنِ هیستریک:
بدن هیستریک نمی‌تواند مستقیم حرف بزند.
او نمی‌گوید “دوستم نداشتند”،
او پا درد می‌گیرد.
او نمی‌گوید “می‌خواهم آزاد باشم”،
او بی‌اختیار می‌لرزد.این کفش، می‌لرزد.می‌پیچد.
و به ما می‌گوید:
«درد من، بی‌صدا نیست؛ فقط ترجمه‌ناپذیر است.»

👠 ۲۹ – جملات شایع هیستریکها در اتاق روانکاوی
فرض کن زنی به روانکاو می‌گوید:«دیشب خواب دیدم کفشم پیچ خورد و وسط خیابون زمین خوردم. همه داشتن نگاهم می‌کردن. نمی‌تونستم بلند شم.»
روانکاو می‌پرسد:
کجا زمین خوردی؟ کی؟ کی نگاهت کرد؟
و شاید بفهمد آن زن،
در کودکی، در برابر #نگاه_پدر
نخستین بار حس شرم کرده است.
و از آن پس، راه رفتن همیشه برایش “تئاتری برای دیده شدن” شده.وحالا؟کفشش دیگر نقش بازی نمی‌کند.

👠 ۳۰ -زن بودن در فرهنگ
زن در فرهنگ، اغلب با فرم تعریف شده:با لباس،پاشنه،با ناز، با سکوت.
و کفش پاشنه‌بلند، عصای این فرم است.
اما وقتی این کفش می‌پیچد؟
یعنی فرمِ زنانه به هم می‌ریزد.
یعنی او دیگر «خوب بودن» را پس می‌زند.
“نه، من قرار نیست آن‌طور که تو می‌خواهی زن باشم.”

“من فقط زن نیستم. من یک سوژه‌ صاحب هویتم.”

👠 ۳۱ -هیستری به مثابه یاغی‌گری بی‌هدف
هیستری را نباید فقط در قامت یک بیماری دید، بلکه به‌مثابه‌ی اعتراضِ بی‌نقشه‌ی میل است.
هیستریک اعتراض می‌کند، اما نمی‌داند دقیقاً به چه چیزی.
او فقط می‌داند که نمی‌خواهد این‌گونه باشد.
هم اغواگر است (با رنگ قرمز و فرم زنانه)
هم ویران‌شده است (با پیچ‌خوردگی ناموزون)
این همان تنش دوگانه‌ی هیستری است که لکان آن را «سوژه‌ای که میل دیگری را به چالش می‌کشد» می‌نامد.
کفش پیچ‌خورده، روایتِ جسمی است از سوژه‌ای که دارد از نظم نمایشی فرار می‌کند.
نه به‌عنوان شورش‌گر، بلکه به‌عنوان کسی که دیگر نمی‌تواند بازی را ادامه دهد.
این کفش، خودِ زنِ هیستریک است، در لحظه‌ای که دیگر نمی‌خواهد برای دیگری زیبا باشد.

کلام آخر :مطبهای ما روانپزشکان هر روز شاهد حضور زنان و مردانیست که بر خلاف دیگران ،بدنشان به جای زبانشان سخن میگوید .انها با اختلال هیستری به ما مراجعه می نمایند .هیستری یک فریاد خاموش برای کمک خواهیست.باید ماهیت ان را شناخت و پیام مستتر شده در ان را متوجه شد تا بتوان راه نجاتی برای بیماری که راهی برای ارتباط کلامی با دیگران ندارد یافت و به او مدد رساند و کمک کرد

Be the first to comment

Leave a Reply

ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد


*