مردانی گریزان از لوندی و در جستجوی معصومیت.تفسیر روانشناختی فیلم ربکا

۱- ربکا در تله ی لذت جویی آفرودیتی و سودجویی آتنایی اسیر شده است و رویه ی سیاه این دو تیپ رو به نمایش گذاشته
و سایه ی او(چیزی که ندارد و ضعیف است) وجود وفاداری و تعصب به شوهرش است⬅️⬅️⬅️ یعنی ربکا از نداشتن خصوصیات زنان هرایی (که مظهر وفاداری و تعصب پور شور به همسر خویش هستند)در رنج است.

۲-این هرای_غایب ،خارج از شخصیت او و بطور جداگانه در شخصیت خانم دانورز تجمع پیدا کرده است…خانم دانورز مدیریت کامل بر اجزا و جزئیات زندگی و تمام امورات ملک ماندرلی را داراست و بر همه ی آنها و حتی بر ارباب منزل یعنی اقای دوینتر تعصب و غیرت ورزی دارد و لذا از امدن یک زن غریبه به حریمش دچار خشم شده و قصد نابودی او را دارد.

۳- یعنی راز روانشناختی فیلم در این نکته استوار شده که ربکا و خانم دانورز سایه ی همدیگر هستند که از هم جدا افتادند در حالیکه ان دو با همدیگر کامل میشوند و هیچ یک بدون دیگری قادر به بقا نیستند.
در یک وضعیت ایده آل :هرایِ خانم دانورز با زیبایی و دلنشینیِ افرودیتیِ ربکا کامل میشود
و درخشش ِ افرودیتی ِ ربکا با تعصب و وفاداری و سنت گراییِ خانم دانورز به کمال میرسید
ربکا بدون شناختن هرای وجودش اسیر لذت جویی جنسی و تعدد روابط شده بود که بجای شکوفایی زنانگی اش بصورت مادر شدن و بدنیا اوردن فرزند، دچار ِ سرطان رحم(نمادی از اسیر شدن در تله ی افرودیتی) شده و در چنبره ی تومور پیشرونده ی عقده ی سرطانی نابود میشود

و خانم دانورز که وفادار و نگه دارنده ی سنت خانوادگی و مظهرِ تعصب و غیرت بود بخاطر تنهایی و انزوای عاطفی و نداشتن لطافت زنانه ؛در اوج ناکامی هم قصر ماندرلی را به اتش و نابودی می کشاند و هم خودش را در اقیانوس به امواج مرگ می سپارد.
این دو اگر همزمان در وجود یکنفر متجلی میشدند میتوانستند یک شخصیت سالم و بدنبالش یک رابطه ی عاطفی سالم را ایجاد کنند و در غیر اینصورت هر دو محکوم به زوال و نابودی هستند.

۴ -آقای دوینتر بعنوان یک مرد اپولو زئوسی که از جانب همسرش ربکا مورد بی اعتنایی و خیانت واقع شده، درست مانند تعداد قابل توجهی از مردان ِ ناکام ِ ایرانی ،در زندگی همه چیز دارد بجز یک رابطه ی صمیمانه ی عاطفی .
برای همین او این بار عاشق دختری میشود که روحیات بسیار ساده و دخترانه ی پرسفونی دارد.
دختری که از اشرافیگری هیچ نمیداند و حتی ناشی و بی دست و پاست.اقای دوینتر در میانسالی خویش ، از هر زن پیچیده و عقل گرای حسابگر(اتنا مسلک) و از هر زن لوند و دلربا که زیبایی خیره کننده اش همه ی نگاه ها را بخود جذب میکند،دلزده و گریزان شده.

۵ -دخترک پرسفونی این ماجرا،که حتی یکبار اسمش هم گفته نمیشود و صرفا بعنوان همسر جدید آقای دوینتر شناخته میشود،همچون لوح سفیدی است که اقای دوینترِ ناکام،میتواند همه ی کمبودهای عاطفی خود را به او فرافکنی کرده و از او بخواهد.
تبعیت پذیری،اطاعت،وفاداری،در دسترس بودن،به سنتها و کلیشه ها دل نبستن،به امکانات جدید نگریستن،خلاقیت،رویاپردازی،سادگی و خلوص و …ویژگیهایی هستند که این دختر بالقوه داراست و مرهمی بر زخمهای ِروانِ رنجورِ اقای دوینتر است.

شاید این دخترک پرسفونی به اشتباه بخواهد تحت سیطره ی “جذابیت ربکا ” و یا “اقتدار خانم دانورز” قرار بگیرد و ناخوداگاه سعی کند با همانند سازی با انها ،دل همسر خود را بدست آورد ولی این چیزی نیست که اقای دوینتر بدنبال آن باشد.
او به همسر جدیدش می گوید :کافیست خودت باشی تا همه تحت تاثیر جذابیتهای تو قرار بگیرند.و نهایتا هم با سوختن عمارت ماندرلی در اتش و مرگ ربکا و خانم دانورز،آن دو در جغرافیایی دیگر ،فارغ از خاطرات و سنتهای پوسیده ی اشرافیگریِ ماندرلی، زندگی نوینی را خلاقانه می سازند و می پردازند.