برای درمان ِ مشکلات عصبی به چه کسی مراجعه کنیم؟

متخصص اعصاب و روان

گاهی بعضی از مراجعین می پرسند:که برای درمان اختلالات روانی مانند اضطراب ، ترس، خشم و یا افسردگی  باید به چه متخصصی مراجعه کنند؟

این سوال به جا و خوبی است. چون که به نظر می رسد در این مورد ، نوعی سردرگمی در جامعه ما وجود دارد.

به چه کسی مراجعه کنیم؟
به چه کسی مراجعه کنیم؟

به عنوان نمونه، تعدادی از مراجعین ما، با تصور اینکه اختلالات روانی ناشی از به وجود آمدن یک مشکل و آسیب جسمی در مغز می باشد، برای بار اول به اشتباه به متخصصین جراح مغز (نروسِرجِن)و یا به متخصصین مغز و اعصاب (نورولوژیست) مراجعه می کنند و شاید این تصور را دارند که درست مانند بیماری های جسمی با انجام روش هایی مانند جراحی و یا آندوسکوپی و غیره، ریشه مشکلات آنها به صورت عینی و بوسیله روش های پزشکی تشخیص و درمان می شوند.

در صورتی که باید آگاه باشیم که متخصصین فوق، برای درمان اختلالات ساختاری مغز که بخشی از بافت مغز دچار آسیب شده است، آموزش دیده اند و نه اختلال هایی که ریشه در روان فرد دارد و به طور چشمی و عینی قابل ملاحظه نیست.

به عنوان مثال، تومورهای مغزی، بیماری ام اس (Ms)، صرع یا تشنج مغزی و ضربه های مغزی بیماری هایی هستند که ما برای درمان آنها باید به متخصص مغز و اعصاب (نورولوژیست) مراجعه کنیم.

ولی در مورد اختلالاتی مانند اضطراب، ترس بیمارگونه، هراس، بدبینی، افسردگی، کج خلقی، وسواس، خشم غیر قابل کنترل، اختلالات رفتاری کودکان، بیش فعالی کودکان و … مراجعین را باید در وهله ی اول به مجموعه ای که در آن روانپزشک و همینطور روانشناس وجود دارد ارجاع داد.

به نظر می رسد، با انجام یک کار خوب تیمی توسط  روانپزشک و روانشناس، مشکل بیمار به خوبی درک ، فهمیده و درمان می شود.

نویسنده: دکتر پرویز علی وردی (روانپزشک)

_پی نوشت:در دنیای اطلاعات کپی برداری بدون ذکر منبع،عملی غیراخلاقی بوده وتفاوتی با دزدی ندارد.

 

30 Comments

  1. با سلام و عرض ادب
    در ابتدا تشکر فراوان از اینکه با حوصله و رایگان مشاوره به مردم مظلوم ایران میدید واقعا آدم نه همه دکترا ولی اکثر دکترا که میبینه فقط و فقط به فکر پول هستن بعد به فکر مریض حالش بهم میخوره . خداییش هر بیمار هر مقدار پولی هم بخواد به امثال شما بده با ذوق و شوق میده ، من حتی یادمه بچه مو دکتر بردم بچه دیگرم هم همراهم بود خواستم یه سوال کنم فقط سوال گفت برو ویزیت و نوبت جدید بگیر یعنی حالم از این دکترای پولی بهم میخوره اینا رو گفتم که اولین ادمی دیدم که همش به فکر پول نیست و از وقتش میگذره و به مردم راحت مشاوره میده .
    سرتون درد نیارم من ۴۰ سالمه با همسر و فرزندانم نمیدونم چطور بگم ولی خیلی احساساتی ، مهربان ، دل نازک و در عین حال نه همیشه ولی وقتی اعصابم بهم میریزه دیگه تحمل هیچ چیز و هیچ کس رو ندارم مثلا اگه تو خیابون رانندگی کنم و یک رعایت نکنه ناراحت میشم و اگه یکی بی دلیل بوق بزنه در صورتی که قوانین هم رعایت میکنم خیلی عصبانی میشم یا مشکلات اقتصادی میبینم خیلی اعصابم بهم میریزه مشکلات کاری در محل کار هم اعصابم بهم میریزه اقتصادی اجتماعی و … رعایت نکردن مردم از حقوق یکیدیگر چه در صف چه در جامعه اگه یکاری بخوام بکنم بدون برنامه ریزی دچار استرس میشم و اگه یکدفعه برنامه ریزی بهم بخوره عصبی میشم این همه اخبار منفی چه در فضای مجازی تلویزیون از اقتصادی اجتماعی سیاسی و … میبینم ناراحتم میکنه و عصبی میشم وقتی بر اثر کوچکترین مسائل که با همسرم ناراحت میشم شاید حق با اون باشه و یا من فرقی نمیکنه و همسرم خوبه و اصلا اذیت و حتی ناراحت هم میشم اگه حق با اون باشه بازم هیچی نمیگه و تحمل میکنه تا من آروم بشم و ممکنه از چند ساعت تا دو سه روز دیگه رفتارم جوری باشه که اصلا حرف هم نزنم و اینجوری بیشتر ناراحت میشم و در این مواقع با کوچکترین نارحتی ها عصبانی میشم ، البته به پیشنهاد یکی دوستان متادون هم مدتی شده مصرف میکنم که آروم بشم البته میانگین روزی بین ۵ الی ۱۰ م گرم دیگه تحمل همه چی برام سخت شده فکر میکنم ادم خوب و مفیدی برای همسر و فرزندانم نیستم فکر میکنم ارتباطم داره با همکارام و دوستام و اقوام خراب یا قطع میشه و … الان چندین ماه هست که خیلی حساس شدم و با کوچکترین ناراحتی عصبانی میشم در خانه به همسرم ولی هیچوقت دلم نمیخواد نارحتشون کنم و اگه کسی رو ناراحت کنم همسرم بچه هام بعدش تا چند روز ناراحتم که چرا اونها رو ناراحت کردم و حتی در تنهایی گریه میکنم که چرا نتونستم برا خانواده ام مثمر ثمر باشم و اونها رو اذیت میکنم دیگه حوصله ندارم بیشتر دلم میخواد تنها باشم و یه جایی آروم برم زندگی کنم در صورتی که قبلا من آدم شوخ سرحال بگو بخند در جمع خانوادگی و دوستان بودم حتی در اقوام همه بچه ها دوست داشتن من باهاشون بازی کنم احتمالا اونها هم حدس زدن که رفتارم تغییر کرده و دیگه حوصله هیچکاری ندارم همچنین همیشه نماز و قرآن هم میخوندم که قرآن کمتر شده . ولی نه توان مالی دارم حتی دکتر برم پیش روانپزشک و .. لطفا بگوئید چکار کنم میترسم بچه هام ازم دور بشن در صورتی که خیلی دوست هم داریم لطفا راهنماییم کنید دارو مصرف کنم یا کاری دیگه .

    • در مورد پزشکا یه سوتفاهم بزرگ در جامعه ما وجود داره
      اولا اینکه اونها تا حدود چهل سالگی مشغول درس و ادا کردن تعهدات دولتی هستند و تازه توی اون سن وارد بازار کار میشن…. سنی که خیلیها در مشاغل دیگه سرمایه گذاریهاشون به ثمر نشسته و دیگه نیاز به کار ندارند
      دوم اینکه تصور کنید بالفرض اگر یک لوله کش برای تعمیر شیر دستشویی به خونه ی شما اومده باشه و بعد شما از ایشون بخواهید شیر ظرفشویی رو هم تعمیر کنه ایا ایشون هزینه ی دومی رو از شما نمیگیره؟اتفاقا هم دستمزدشو میدید و هم قدردانی میکنید.اما همین رو در مورد یک پزشک ،شاید توقع داشته باشید که رایگان کار کنه چون بجای آچار و پیچ گوشتی خودکار و ورق دستشه
      بگذریم
      شما حتما باید داروی سروتونینی در وهله ی اول
      و در وهله ی دوم داروی تثبیت کننده ی خلق مثل دپاکین مصرف کنید
      حتما حضوری برید پیش پزشک
      ولو پزشک عمومی
      ویزیت یه پزشک چیزی بیشتر از خرید یک وعده غذای بیرون بر ِ ساده
      و یا یک بیستم هزینه ی سیگار و دود و دم و …یا آرایش و ارایشگاه نمیشه
      اگر بشه هم ارزشش بیشتر ازینهاست چون سلامتی و کیفیت زندگی ادمها رو تغییر میده

  2. سلام آقای دکتر ممنون از وقتی که میذارید برای پاسخگویی به مردم. من ۳۳ سالمه، گاهی اوقات (نه همیشه) موقع صحبت کردن تو جمعی مثل کلاس دانشگاه دچار اضطراب میشدم و صدا و مقداری هم بدنم به لرزش می افتاد که با مصرف قرص پروپرانول ۱۰ یک ساعت قبل کلاس برطرف میشد. الان مشکلم اینه که بااینکه آدم آرومی هستم ولی وقتی خیلی عصبانی میشم چون دچار همون مدل اضطراب ولی با شدت خیلی بیشتر میشم نمیتونم عکس العمل مناسبی تو اون شرایط داشته باشم و در بهترین حالت بسختی خودمو کنترل میکنم و سکوت میکنم. ازونجایی که عصبانیت مثل کلاس دانشگاه قابل پیش‌بینی نیست که قبلش قرص بخورم، خواستم ببینم برای درمان این مشکل چکار باید بکنم، چون نمیخوام برای مشکلی که شاید ۲ماهی یبار پیش بیاد هر روز قرص مصرف کنم

  3. سلام آقای دکتر.همسر من یک مرد ۳۰ساله هست که بشدت خود ارضایی میکنن.و دچار اعتیاد به این کار هستند برای درمان به متخصص مغزو اعصاب باید مراجعه کنند یا روانپزشک .ممنونم

  4. سلام وقتتون بخیر من ۱۹ سالمه و سر هر چیز کوچیکی الکی عصبانی میشم و داد میزنم سر همه حتی چند بار وقتی کسی باعث عصبانیتم شد سعی کردم یکم ازش دور شم تا عصبانیتمو کنترل کنم ولی باز وقتی دیدمش همون حس عصبانیتمو داشتم و مهم نیس چقدر زمان بگذره تا وقتی که عصبانیتمو سر کسی ک عصبانیم کرده خالی نکنم آروم نمیشم و اصلا هم نمی‌فهمم چی میگم یا چه کاری انجام میدم ولی به سرعت بعدش احساس پشیمونی بهم دست میده و عذاب وجدان میگیرم قبلا به این شدت نبود ولی هرچی زمان میگذره شدت عصبانیتم داره بیشتر میشه
    به نظر شما مشکلم چیه و باید به چه پزشکی مراجعه کنم؟

    • خب از طرفی اختلال خلقی داری و یک داروی سبک باید بخوری
      از طرفی هم احتمالا ناکامی هایی تو زندگی داری که باعث خشمت میشه و اونو سر بیچاره های اطرافت تخلیه میکنی
      عادت کردی که زور بگی و کنترلی روی رفتارت نداشته باشی و به نوعی اختلال شخصیت داری از خودت نشون میدی
      به یک روانشناس حرفه ای باید رجوع کنی و همزمان به یک روانپزشک

  5. سلام دکتر خوب هستین
    من یه کنکوری ام و نزدیک دوماهه که نمیتونم خوب فک کنم احساس میکنم مغزم کلا از کار افتاده کلمه‌ها و جمله‌ها رو قاطی میکنم همش به کلمه‌ها گیر میدم مث بچه‌ای شدم که نمیتونه بخونه از کتاب و خوندن فراری‌ام و همچنین کم‌خونی شدیدی هم دارم و زیاد قهوه مصرف میکردم آیا این مشکلم میتونه از کم‌خونی باشه؟ بنظرتون مشکل من چیه و به چه دکتری مراجعه کنم؟

  6. سلام دکتر خسته نباشید من چهل سال سن دارم ازوقتی که یادمه تقریبا بیست ساله که افسرده ام نمیتونم بخندم اصلا خنده بلد نیستم روز بروز هم بدتر میسم ازهیچ چی خوشم نمیاد هیچ چی بهم نمیچسبه چن بارخواستم خودکشی کنم اونو هم نتونستم بکنم حتی به دکترهم نمیتونم برم خجالت میکشم تا برویم نگاه میکنن خندم میگیره چون نمیتونم بخندم خیلی بد میشه قیافه ام تورو خدابگین کجا برم درست میشم یا نه

    • بیا پیش هرکدوم از ما روانپزشکها
      ما کسی رو قضاوت نمیکنیم
      مطمان باش یک روانپزشک افرادی هزار برابر بدتر از شرایط تو رو دیده و براش چیز عجیبی نیست
      بیا زودتر
      نترس
      زندگیت تغییر میکنه

  7. سلام دکتر خسته نباشید من یه خانم ۲۷ ساله هستم که ۳سال ازدواج گرفتم من و همسرم هردو عصبی و لجباز هستیم سر هر چیز کوچیکی دعوا میکنیم من وقتی عصبی میشم دوسندارم با کسی حرف بزنم مشکلمو بگم نمیدونم باید چیکار کنم توی سرم یه عالمه حرف ولی انگار قدرت بیانشو نه که ندارم دارم اما نمیتونم بگم حرفامو خیلی استرسی هستم تپش قلبمم زیاد میشه گاهی از زندگی ناامید شدم تیا نیاز برم پیش مشاور؟

    • برونریزی و تخلیه هیجانی از طریق کلامی واقعا شفابخشه.احساسات منفی وقتی در درون بمونه و بیرون ریخته نشه عوارض بسیار بدی هم روی روان و حتی روی جسم داره
      حتی شده بطور تلفنی با مشاور حرف بزنید

  8. سلام خدمت دکتر عزیز
    من حدود ۱۰ سالی میشه که قرص های ضد افسردگی و ضد اضطراب و… استفاده میکنم یه وقتایی معمولی میشم و یه وقتایی دوباره اضطراب و استرس و وسواسیهای فکری منو درگیر میکنه ، خسته شدم از قرص خوردن ، چکار کنم میخوام منم زندگی عادی داشته باشم، بیش از ۱۰ دکتر هم مراجعه کردم، الان هم آنسترا۱۰۰ و کلومیپرامین ۱۰ و کلونازپام مصرف میکنم با تشکر

    • از روشهای دیگه ی روانشناسی مثل شناخت درمانی رفتاردرمانی و .روشهای طب جایگزین مثل طب سنتی …هومیوپاتی

  9. سلام دختر ۲۱ ساله آیی هستم که چندساله پشت کنکورم، هرساله خودمو گول زدم که بخونم ولی نخوندم. از بچگی نمی‌تونستم خوب درس بخونم و بفهمم مطالب چی میگن فقط فقط تند تند می‌خوندم و حفظشون میکردم، الان دیگه حوصله ندارم. وقتی می‌خوام درس بخونم فکر آدمای دیگه میاد تو سرم یهو ب خودم میام میبینم چندساعته دارم فک میکنم و پوست لب و انگشتامو میکنم، کوچکترین کارای شخصیمم انجام نمیدم فقط دراز میکشم و فکر میکنم آدم دیگه آیی هستم و ب زندگی بقیه فک میکنم و خودمو جاشون میذارم، یهو استرس شدید میگیرم که اره اگه همینجوری ادامه بدی دو روز دیگه نه کاری داری نه پولی هیچکسم نمیخوادت بی خانمان میشم هیشکی ازم حمایت نمیکنه، پدر و مادرمم پیرن و مستاجریم.
    برای فرار ازین فکرت همش می‌خوابم.
    عرضه هیچکاریو ندارم اگه بخوام کاریو انجام بدم حس میکنم به مغزم فشار میاد و می‌خوام زود تمومش کنم.
    من چم شده آقای دکتر؟ توروخدا کمکم کنید

    • همین کارایی که تا الان کردی خوب بوده.مثل مشاوره و داروی وسواس و داروی تمرکز.روش دیگه ای باقی نمونده
      اگر فکر میکنی مشکلت با این روشها خوب نشده بهتره از روشهای دیگه و غیر پزشکی و غیر روانشناسی استفاده کنی مثل طب سنتی و هومیوپاتی و طب چینی و ژاپنی.چون دیگه راه دیگه ای باقی نمونده.در پناه حق.خدانگهدار

  10. دکتر جان سلام وقتتون بخیر. من بی نهایت از یک مشل خیلی بزرگ رنج میبرم و یک اختلال ظاهری زیبایی در جسمم هست . اما‌ وقتی پبش متخصصان این موضوع میرم اصلا حرفمو درک نمیکنن و حتی نمیتونم منظور رو برسونم و اصلا نمیتونم توصیف کنم این مشکل رو . دقیقا اون مشکلی که هست رو نمیتونم توصیف کنم و به شدت درمانده هسنم چند ساله. ایا یک روانشناس این موضوعو درگ میکنه و میتونه راهحمایی کنه جدا از روان درمانی .!

    • بله یک روانشناس حرفه ای باید قدرت همدلی و درک بالایی داشته باشه و باید خودو بتونه جای ما بگذاره و درد و رنج شما رو بفهمه

  11. سلام آقای دکتر،من ۲۹ سالمه وبه شدت خجالتی و کم رو هستم،از بچگی تا الان همینجوری بودم و موقعی که در جمع قرار میگیرم استرس و اضطراب شدید میگیرم،برای درمان به روانپزشک مراجعه کنم یا روانشناس؟

  12. سلام اقای دکتر من یه حالت ترس و دلشوره دارم ترس ازاین که شب خوابم نبره ولی یک تو گوگل اینو سرچ کردم فهمیدم که اضطراب دارم ازین که شب خوابم نبره میام بخوابم این دلشوره میاد سراقم البته درطی روز هم این دلشوره رو دارم چن سال پیش هم اینجوری شدم ولی به کسی نگفتم وبه پزشکم مراجعه نکردم ولی طی ۷ یا ۸ ماه خودش خوب شد و عادی شدم الان دوباره چون روزه اینجوری شدم می خوام به پزشک مراجعه کنم چون که میخوام کنکور بدم دلشوره نمیزاره به فکر درس باشم لطفا بگید اگه برم پیش پزشک میتونه خیلی زود درمانم کنه یه چیز دیگه من اونموقع کوچیک بودم واطلاعی ازین نداشتم که دلیل سخت به خواب رفتن من ترس از اونه وحتی فک میکردم افسردگی هست ولی باتوحه به علائمی که از اون فهمیدم اون هم نبود ولی الان فک میکنم این اضطرابه که نمی زاره بخوابم ترس ازاین رو هم دارم که نکنه خوب نشم من باید برم پیش روانشناس یا روانپزشک ؟

    • بله قبلا هم گفتم شما به تایم خواب ترس شرطی شده پیدا کردید باید با اصول رفتاری خوب بشه نه فقط با دارو

  13. سلام و خسته نباشید
    بنده از بچگی مشکلاتی مثل وسواس فکری و منفی بافی و کمبود اعتماد به نفس و همچنین خیال پردازیه شدید داشتم. از سه سال پیش تا یک سال نیم پیش درگیر مسائلی مثل مورد تمسخر قرار گرفتن از دادن دوستان نزدیک و اتمام یک رابطه ی عاطفی و فشار های روحی از آشنایان قرار گرفتم.
    در طول این مدت من همیشه فشار روی عضلات سر و قفسه سینه و خستگی پاهامو حس می کردم و خونه نشین شدم .‌‌پس از اینکه این ماجراها تموم شد بنده تصمیم گرفتم خودم و زندگیمو تغییر بدم و هم زمان شد با شروع برای درس خوندن برای کنکور . در ابتدای شروع درس خوندن متوجه این شدم که موقع درس خوندن درس رو حفظ نمی شم و دست و پاهام شروع به یخ زدن می کرد ، موقعی که متوجه این موضوع شدم وسواس روی اون پیدا کردم و هرچه تلاش کردم روحیه خودم رو بهتر کنم بدتر شدم و اضطراب و خستگی و … پیدا کردم و انقدر تو فکر فرو می رفتم که متوجه نمی شدم اطرافم چه اتفاقی می افته ‌. هرچه بیشتر تلاش می کردم روحیمو بهتر کنم وسواسای بیشتری برا خودم می ساختم .تصمیم گرفته بودم سبک زندگیمو تغییر بدم و به کتاب خوندن و ورزش و فعالیت علاقه دارم و از بیکار بودن متنفرم اما حتی نمی تونستم یه کتاب رو راحت بخونم و موقع ورزش هم درگیر وسواس می شدم . تو پاهام بدون دلیل وقتی می خوام یکاری انجام بدم ضعف می پیچه و هنگامی که می خوام به تغییر فکر کنم عضلات پشت سرم سفت می شه . دوست یا فردی از خانواده که منو درک کنه ندارم و یک خواهر دارم که همیشه در حال آزار دادن و خورد کردن اعصاب من است و از طرفی پدر و مادر هم سهل انگار هستن و همیشه مرا مورد تبعیض قرار می دهند
    اما بنده معتقدم هیچ چیز قوی تر از خواستنه انسان نیست و من می تونم تمام مشکلاتمو برطرف کنم اما نمی دونم چجوری و هرکار کردم دچار چیزای مختلف شدم و گاهی فکر می کنم اگر کاری نکنم خود به خود بهتر می شوم .
    وسواس بنده به گونه است که نه می توانم ازش دوری کنم و نه می توانم برطرفش کنم و هر عملی برای برطرف کردنش موجب فشار در پشت سر می شود .
    فکر کردن و تصمیم گرفتنم با وسواس است .
    اوقاتی که حالم بهتر می شود بدنم سبک تر می شود و انگار عضلات سرم باز می شود و نفس راحت تری می کشم.
    ایا بنظر شما بنده می توانم از پس این مسائل بر بیام؟؟
    و اینکه می خواستم بدونم مشکل بنده ایا افسردگیه اضطرابه ضعفه اعصابه یا بیماریه جسمیه .
    من کلی هدف دارم و از حالت خسته هستم و دوست دارم تلاش کنم برطرف شه

    • چون مشکلات اضطرابی وسواسی شما طولانی و بدون درمان باقی مانده شدت پیدا کرده و به جسمت هم سرایت پیدا کرده.هم علائم روانی و هم علائم جسمی(روان تنی )توام شده اند.علتش اینه که همینجور بلاتکلیف و درمان نشده گذاشتیشون تا خودت به تنهایی اونها رو حل کنی در صورتیکه درمان اینها از عهده یک نفر بتنهایی خارجه.شما همزمان به درمان دارویی توسط روانپزشک و همینطور روان درمانی توسط یک مشاور روانشناس بمدت بیش از دو سال نیاز داری.بله اینها قابل حله ولی نه بصورت انفرادی.ادمهای متخصص باید کمکت کنند.

  14. سلام دکتر
    من یه دختر ۱۸ساله ام من همش مرگ یکی از عزیزانم یا کل خانوادمو تصور میکنم بعد میشینم برای اونا زارزار گریه میکنم معمولا هم خودمو برای مرگ اونا مقصر میدونم و همیشه در همه حال عذاب وحدان دارم حس میکنم بپه خوبی برای خانواده نبودم احساس میکنم خیلی پوچ و بی مصرفم مدام راه میرمو باخودم حرف میزنم) البته بقیه فکرمیکنن که باخودم حرف میزنم اگا درواقع من با شخصیتهای خیالی و حتی واقعی که الان در اینجا حضور ندارن حرف میزنم مثلا ما خانوادگی درحال غذاخوردنیم یهو حس میکنم اینا همه مُردن و من دارم تنها عذا میخورم یا خودمو در شرایطی ک هرگز نبودم و نخواهم بود تصور میکنم حدودا ۳سالی هست که حس میکنم یک انسان(نمیدونم دختر یا پسر جون جزئیاتش رو نمیبینم) منو زیر نظر داره و من اوایل ازش میترسیدم اما اون درهمه زندگی من حضور داره سرسفره تو اتاق موقع درس خوندن درجای جای خونه اون هست من فقط میبینمشو بعدا ک دی م خطری نداره و اصلا حرف نمیزنه و حرکتی خطر امیزی نداره من باهاش حرف نیزدم و از طرف اون هگ باخودم حرف میزدم بعد الان حدود ۷_۸ماهه که حس میکنم موجوداتی غیر انسانی مثلا ادم فضایی ها رو میبینم تو خونه از لین ور به اون ور میرن اونا یه گروه ۵نفره اند و تماما سفید با سرهای بیضی یکی دیگه هم هس ک البته اون سیاهه و با سفیدا قاطی نمیشه انگار از اونا حساب میبره اون سیاهه فقط دریک جای خاص از خونمون هست اما سفیدا میان میرن باهم دایره وار میشینن جلسه برگذار میکنن من فقط صدای پچ پچ شونو میشنوم اما نمیفهمم و نمیشنوم که چی میگن. حتی اگه دور و برم شلوغ باشه و هیکلشونو نبینم، بازم حضورشون رو، انرژی شون رو، یه نسیم کوتاه و کمی که حاصل رد شدن کسی از کنارمه رو حس میکنم. توانایی دسترسی به روان شناس ندارم چه کار کنم؟

    • متاسفانه محیط خانوادگی خوبی نداشتی و بچگی نکردی و الانم جوانی نمیکنی.نقش یه ادم بزرگسال رو به تو سپردند برا همین همش احساس ترس و گناه و مسئولیت پذیری افراطی داری
      فعلا سعی کن بیشتر در جمع هم سن و سالهای خودت قرار بگیری و با اونها رفت و امد کنی.تا زمانی که به روانشناس و روانپزشک دسترسی پیدا کنی

  15. با سلام لطفا جواب سوال منو بدیدخیلی مهمه و وقتم محدود.کنکوری هستم و مدت ۵ ماهه که موقع درس خوندنن به بعضی مطالب ساده گیرمیدم و دست بردار نیستم. اخیرا به روانپزشک مراجعه و تشخیص وسواس فکری بوده ۲هفته اول صبح اسنترا نصف قرص و بعد یک قرص ۱۰۰ میلی و شب نصف قرص بوسپیرون .دکترروانشناس که۵ماهه پیشش میرم میگه که به دارو نیاز ندارم و کنکور رو که بدم مشکلم حل میشه.هنوز دارو شروع نکردم آیا دارو میتونه بمن کمک کنه یا اینکه بیشتر فرصت تمرکز و مطالعه ام رو از بین میبره چون تا کنکور ۴ ماه بیشتر نمونده . ممنون

    • بنظرم سودش بیشتر از ضررشه.ولی خب شما خودت امتحان کن
      البته باید بدونی که دو هفته ی اول بیشتر عوارض دارو رو خواهی دید و باید صبر کنی تا سودش مشخص بشه

Comments are closed.