شخصیت نمایشی و دردسرهایش

بعضی‌ها رو حتماً دیدید که همیشه دلشون می‌خواد مرکز توجه باشن. مثلاً توی یه جمع، یه‌طوری حرف می‌زنن، لباس می‌پوشن یا رفتار می‌کنن که همه چشم‌ها بره سمتشون. اگه توجهی بهشون نشه، انگار دارن خفه می‌شن. اینا معمولاً آدمای پرانرژی، پرحرف و احساساتی هستن، ولی احساساتشون خیلی سطحی و زودگذرن. یه دقیقه خوشحالن، یه دقیقه ناراحت، بعد دوباره می‌خندن!

به این تیپ آدم‌ها تو روان‌شناسی می‌گن شخصیت نمایشی یا هیستریونیک.

چند ویژگی اصلی آدمای نمایشی:

همیشه دنبال توجه و تایید بقیه‌ان. مثلاً ممکنه وسط یه مهمونی یه ماجرای غم‌انگیز بگه یا یه خبر عجیب بده، فقط برای اینکه همه حواس‌ها بره سمتش.

زیادی احساساتی و اغراق‌آمیز حرف می‌زنن. می‌گن: “من هیچ‌وقت خوشبخت نمی‌شم!” یا “تو بهترین آدم دنیایی!” یعنی حرفاشون خیلی مطلق و دراماتیکه.

رفتارشون گاهی اغواگرانه‌س. نه لزوماً با قصد جنسی، ولی یه‌طوری رفتار می‌کنن که توجه جنس مخالف رو جلب کنن. مثلاً ممکنه زیاد از حد قربون‌صدقه برن یا بیش از حد به بقیه نزدیک بشن.

زود نظرشون عوض می‌شه. امروز یکی براشون همه‌چی داره، فردا ازش دل‌زده‌ان.
روابط‌شون اغلب سطحیه. چون بیشتر دنبال دیده شدن و تأییدن تا نزدیکی واقعی.
یه مثال:
فرض کن سارا همیشه وسط جمع شروع می‌کنه از ماجرای شکست عشقی‌ش طوری تعریف می‌کنه که انگار داره نمایش اجرا می‌کنه. اشک‌ها، دست‌ها، آهنگ غمگین پشت صداش! فرداش می‌ره یه لباس خاص می‌پوشه که همه بهش بگن “چه خوشگل شدی!” اگه کسی تعریف نکنه، تا شب گرفته و دلخور می‌مونه. اینا نشونه‌هایی از شخصیت نمایشیه.


ریشه‌های روانشناختی شخصیت نمایشی

توی نگاه عمیق یا همون روانکاوی، شخصیت آدم‌ها برمی‌گرده به کودکی‌شون، رابطه‌شون با پدر و مادر، و چیزهایی که تو ناخودآگاهشون مونده. یعنی شاید خیلی چیزها رو خودمون یادمون نیاد، ولی روانمون یادشه و از همون‌جا داره کار می‌کنه.

حالا آدمای نمایشی چطوری شکل می‌گیرن؟ اینا چند تا احتمال معروف دارن:

۱. کودکِ تشنه‌ی توجه، ولی بی‌پاسخ

تو کودکی، این آدم معمولاً احساس کرده دیده نمی‌شه یا دوست‌داشتنی نیست. مثلاً والدینش سرد بودن، یا خیلی گرفتار، یا عشقشون شرطی بوده. بچه حس کرده که “باید یه کار خاص بکنم تا دوستم داشته باشن.”

نتیجه‌اش؟ یاد می‌گیره که با اغراق در احساسات، با اغواگری یا بازی کردن نقش‌های نمایشی، توجه بگیره. این مدل رفتار کم‌کم می‌شه بخشی از شخصیتش.

۲. گیر افتادن تو مرحله‌ی فالیکی (نظریه فروید)

از نظر فروید، یه دوره‌ای بین ۳ تا ۶ سالگی هست که بچه‌ها شروع می‌کنن توجه بیشتری به تفاوت‌های جنسی، نقش زن و مرد، و رابطه با پدر یا مادر پیدا می‌کنن. به این می‌گن مرحله فالیک.

فروید می‌گفت اگه بچه تو این مرحله گیر کنه—مثلاً چون رابطه با پدر یا مادر خیلی سرد بوده یا برعکس، خیلی گیج‌کننده و مبهم—ممکنه در بزرگسالی دنبال توجه جنسی، اغواگری یا تایید از جنس مخالف باشه. یعنی اون نیازهایی که تو کودکی برآورده نشده، حالا با رفتار نمایشی می‌خواد جبرانش کنه.


۳. تعارض بین خود واقعی و خود نمایشی

توی سایکودینامیک گفته می‌شه همه‌ی ما یه “خود واقعی” داریم (یعنی اون چیزی که واقعاً هستیم) و یه “خود نمایشی” یا نقابی که برای بقیه می‌زنیم.

آدمای نمایشی، به خاطر اینکه تو کودکی احساس کرده‌ن “اون خود واقعی‌م کافی نیست”، یه نقاب رنگارنگ و جذاب درست می‌کنن تا بقیه دوستشون داشته باشن. ولی چون این نقاب واقعی نیست، ته دلشون همیشه یه احساس خالی بودن یا وابستگی هست.


۴. نیاز به کنترل از راه اغواگری

تو خیلی از تحلیل‌های روان‌پویشی گفته می‌شه آدمای هیستریونیک در واقع احساس ناتوانی و ترس از طرد شدن دارن، ولی چون نمی‌خوان این ضعف رو نشون بدن، می‌رن سراغ روش‌هایی مثل اغواگری، شیرین‌زبونی یا نمایش احساسات قوی.

در واقع، این رفتارها یه جور تلاش برای کنترل رابطه‌ها و جلوگیری از تنها موندنه.

شخصیت نمایشی


برای فهم بیشتر شخصیت نمایشی در اینجا بیست و یک داستانک نمایشی، بر پایه الگوهای هیستریونیک در موقعیت‌های روزمره براتون جمع اوری کردم.بخونید

۱. جشن تولد تلخ
سحر همیشه می‌خواست مرکز توجه باشد. برای تولدش رستورانی لاکچری رزرو کرد و همه را دعوت کرد، حتی کسانی که سال‌ها ندیده بود. وقتی کسی برایش کادو نخرید، خودش با چند بسته گران‌قیمت آمد و جلوی همه بازشان کرد، طوری که همه فکر کردند بقیه کادوها را داده‌اند. بعد گریه کرد و گفت: «فکر نمی‌کردم هیچ‌کس دوستم نداشته باشه.» حالا همه ناراحت بودند و او وسط اشک‌ها لبخند کوچکی می‌زد.

۲. عاشقی در ایستگاه مترو

پریسا، هر روز یک مسیر خاص را با مترو می‌رفت چون مردی را دیده بود که به نظرش جذاب می‌آمد. چند بار عمدی جلویش افتاد تا کمکش کند. وقتی بالاخره مرد با او حرف زد و فهمید متأهل است، پریسا به او گفت: «من سرطان دارم و شاید دیگه نبینمت.» مرد مبهوت رفت، و پریسا با چشمانی خیس پیروزمندانه لبخند زد.

۳. مشاور غمگین

آرزو مشاور مدرسه بود، اما خودش بیشتر از بچه‌ها نیاز به توجه داشت. در جلسات گروهی، ناگهان حرف را قطع می‌کرد و از سختی‌های زندگی خودش می‌گفت. یک‌بار جلوی مادر یکی از بچه‌ها بغض کرد و گفت: «هیچ‌کس حال منو نمی‌پرسه. من فقط یک ماشین کمک‌رسانی‌ام، نه؟» مادر با او همدردی کرد، اما از آن روز، بچه‌اش را به مشاور دیگری برد.

۴. شکستن سکوت در مهمانی

در یک مهمانی خانوادگی، همه درباره سیاست و اقتصاد حرف می‌زدند. لیدا وسط حرف همه گفت: «من امشب اومدم تا بگم که سال‌ها مورد خیانت قرار گرفتم.» سکوت سنگینی حاکم شد. همه خجالت‌زده نگاهش کردند. یکی از مهمان‌ها گفت: «الان وقتش نیست.» اما لیدا ادامه داد. او آن شب قهرمان درام بود و هیچ‌کس نمی‌دانست داستانش واقعی بود یا نه.

۵. عاشق کسی شبیه خودش

نسترن عاشق مردی شده بود که درست مثل خودش همیشه می‌خواست مرکز توجه باشد. وقتی دید مرد با یک زن دیگر بیشتر وقت می‌گذراند، گفت: «می‌دونی؟ من حامله‌ام.» مرد به هم ریخت. نسترن که از دروغش احساس پیروزی می‌کرد، فکر کرد بالاخره توانسته مرکز توجه باقی بماند، حتی اگر با یک فریب.

۶. پناهگاه اینستاگرامی

ندا هر روز در استوری‌هایش از بیماری‌های خیالی، خیانت، و «دل‌شکستگی عمیق» می‌نوشت. وقتی کسی سؤال می‌کرد چه شده، می‌گفت: «نمی‌خوام حرف بزنم.» اما اگر کسی چیزی نمی‌پرسید، پست بعدی پر بود از نیش و کنایه: «بعضیا فقط وقتی می‌خندی یادشونه، نه وقتی که داری از درون می‌پاشی.»

۷. قهرمان همیشگی کلاس

پرهام همیشه در کلاس نمایشنامه‌خوانی نقش قربانی یا شورشی را انتخاب می‌کرد. می‌گفت برایش راحت‌تر است. اما یک‌بار معلم به او نقش خنثی‌ای داد. پرهام وسط اجرا بغض کرد و گفت نمی‌تواند ادامه دهد. وقتی معلم دلیلش را پرسید، گفت: «این نقش به من اجازه نمی‌ده بدرخشم.»

۸. دروغ سفید
مریم به دوست‌پسرش گفت پدرش سرطان دارد. وقتی او برای همدردی آمد، با خانواده‌اش برخوردی نشد. بعداً پسرک فهمید پدر مریم نه تنها سالم است، بلکه تازه از سفر شمال برگشته. مریم گفت: «فقط می‌خواستم بفهمم واقعاً دوستم داری یا نه.»

۹. بازی در نقش قربانی
الهه وقتی دید پارتنرش کم‌کم سرد می‌شود، ادعا کرد که در کودکی سوءاستفاده شده. همه چیز را طوری تعریف کرد که هیچ سندی نشود از آن درآورد، اما شدیداً عاطفی. مرد برایش گریه کرد، کنارش ماند. بعد از مدتی، الهه گفت شاید همه‌اش اشتباه بوده و فقط کابوس بوده.

۱۰. زن در لباس خونین
شبانه با لباس پاره و لکه‌دار از خون وارد کافه‌ای شد. گفت دزد حمله کرده، اما پلیس چیزی تأیید نکرد. صاحب کافه که مردی تنها بود، او را به خانه‌اش برد. بعد از چند هفته، فهمید لباس از یک صحنه تئاتر آمده و داستان ساختگی بوده. اما دیگر دلش گیر کرده بود.

۱۱. عاشقی در صف نان
نگار هر روز در صف نانوایی، برای مردی ناآشنا لبخند می‌زد. یک روز نزدیک شد و گفت: «امروز من نوبت تو رو گرفتم، چون شاید فردا نباشم.» مرد جا خورد. نانش را گرفت و رفت، اما هفته بعد دوباره برگشت. حالا او بود که دنبال نگار می‌گشت، بی‌آن‌که بداند بازی خورده.

۱۲. فریاد در جمع
در یک کلاس یوگا، هنگامی که مربی از همه خواست سکوت کنند و تنفس کنند، نیلوفر ناگهان شروع به گریه کردن کرد. گفت حالش بد است، کسی نمی‌فهمد چه دردی می‌کشد. کلاس تعطیل شد. مربی بعداً فهمید که نیلوفر این کار را در چند کلاس دیگر هم کرده.


۱۳. پنهان شدن پشت بیماری

علی همیشه از «بیماری خاص» صحبت می‌کرد.همیشه از درد شکم و التهاب مفاصل حرف میزد. هیچ‌کس نمی‌دانست بیماری‌اش چیست. وقتی کسی زیاد پیگیر می‌شد، ناراحت می‌شد و می‌گفت «مهم نیست، فقط دوست داشتم بدونی اگر یه روز نبودم…»

شخصیت نمایشی


۱۴. مادری که دلش کودک می‌خواست

پری، مادر سه فرزند، همیشه وقتی کسی مهمان می‌شد، درباره سختی‌هایش اغراق می‌کرد. جلوی دیگران بچه‌ها را تحقیر می‌کرد و وقتی مهمان‌ها می‌خواستند بروند، می‌گفت: «فقط همین چند دقیقه باعث شد احساس کنم هنوز آدمم.»

۱۵. قهر عاشقانه در فضای مجازی

ریحانه هر بار با دوست‌پسرش بحث می‌کرد، در اینستاگرامش آهنگ‌های غم‌انگیز می‌گذاشت و کپشن‌های پر از دل‌شکستگی می‌نوشت. بعد وقتی پسر پیام می‌داد، جواب نمی‌داد. تا زمانی که او پیام «ببخش منو» بفرستد. بازی همیشه با او تمام می‌شد.

۱۶. هیستری در جلسه کاری
در یک جلسه رسمی، مهتاب ناگهان بلند شد و گفت که احساس خفگی دارد. گفت همه زن‌ها در شرکت نادیده گرفته می‌شوند و شروع کرد به گریه. بعد که مدیر جلسه را آرام کرد، مهتاب با لبخند نشست و گفت: «لااقل الان حرفم شنیده شد.»

۱۷. معشوقه‌ی ناجی
شادی عاشق مردی متأهل شد. به او گفت اگر ترکش کند، خودش را می‌کشد. مرد گیج و درمانده، بین خانواده و شادی مانده بود. او چند بار تهدید کرد خودش را از بالکن پرت کند، اما همیشه دقیقاً زمانی این کار را می‌کرد که مرد در راه بود.

۱۸. سوگ خیالی
نازنین اعلام کرد که یکی از دوستان قدیمی‌اش مرده. استوری‌های سیاه، گریه، شعر، و عکس‌های قدیمی. وقتی کسی پیام تسلیت فرستاد و گفت فلانی را دیروز دیده، نازنین گفت: «خب برای من مرده!» و موضوع را عوض کرد.

۱۹. مهمانی خداحافظی که واقعی نبود

فرشته اعلام کرد که به ترکیه مهاجرت می‌کند. دوستانش برایش جشن خداحافظی گرفتند. گریه‌ها، آغوش‌ها، عکس‌ها. دو هفته بعد، او را در کافی‌شاپ محله دیدند. گفت: «آره، برنامه‌م بهم خورد، ولی حداقل همه نشون دادن دوسم دارن.»

۲۰. مریضی روانیِ پوشالی
رویا خودش را به‌عنوان مبتلا به اختلال دوقطبی معرفی می‌کرد. داروهای خالی را در کیفش می‌گذاشت، ژست افسردگی می‌گرفت. هر وقت کسی دور می‌شد، گفت: «من مریضم، تقصیر من نیست.» اما در خلوت، جلوی آینه تمرین می‌کرد چطور طبیعی به نظر برسد.

۲۱.آلفای تنها

محسن مرد ۴۵ ساله‌ای بود که همیشه خودش را «برتر» می‌دانست و اخیرا زیاد در کلاسهای روانشناسی شرکت کرده بود.او قد بلند، چهره‌ی استخوانی، صدای محکم و ژست‌های نظامی‌وار داشت. در سخنانش جوری بلوف میزد که دیگران فکر کنند او از پشت پرده ها خبر دارد؛ یک جمله که مثل مُهر قدرت روی گفت‌وگوها می‌نشست و دیگران را ساکت می‌کرد. می‌گفت: «من اگر بخواهم میتوانم از ریز و درشت اطلاعات زندگی شخصی شما سر در بیارم!». کسی جرات نداشت بپرسد دقیقاً کجا کار می‌کند یا منظورش چیست.

در جلسات گروهی،همیشه در صدر مجلس مینشست. انگار صحنه، میدان جنگ بود و او فرمانده. گاهی ادعا می‌کرد که مانند زئوس توانایی قدرت ورزی و مدیریت داره، و خودش رو از لحاظ جذابیت «تیپ آلفا» معرفی میکرد. جمله‌هایش مثل شعار بود: «آلفاها تنها می‌مانند، چون قله همیشه فقط جا برای یک نفر دارد.»

اما در تنهایی، حالش خوب نبود. سمیرا، زنی که ۵ سال با او زندگی کرده بود، رهایش کرده بود. محسن شب‌ها در واتساپ برای دوست‌های قدیمی پیام می‌فرستاد و می‌گفت: «بیا بیرون یه دوری بزنیم، دلم گرفته.» بعدش اضافه می‌کرد: «فقط رفاقتی، دنبال چیزی نیستم… البته تو که خودتو می‌شناسی، خاصی.» و چشمکی می‌فرستاد.

در اداره، همکارها دیگر جدی‌اش نمی‌گرفتند. موبایلش از دستش نمی‌افتاد. با هر دختری که وارد سالن می‌شد، رفتارش عوض می‌شد؛ شوخ‌طبع، پرانرژی، خندان. اما اگر جواب نمی‌گرفت، دوباره خشم و بی‌قراری‌اش بالا می‌گرفت.

شخصیت نمایشی

شخصیت نمایش چگونه محیط کار را تخریب میکند

اما حالا به مهمترین قسمت بحثمون میرسیم و اونم اینکه چطور یک شخصیت نمایشی (هیستریونیک) می‌تواند در محیط کار به‌تدریج روابط را آلوده کرده، عملکرد را پایین بیاورد و در نهایت حتی منجر به فروپاشی یک تیم یا سازمان شود.لیست تکنیکهای شیطانی اونها رو براتون مینویسم

۱. ورود با جاذبه و انرژی بالا

در ابتدا، این افراد با شور، انرژی، لبخند، ارتباط‌گیری سریع، و جذابیت ظاهری، در محیط کار حضور پیدا می‌کنند. همکاران فکر می‌کنند “چه فرد اجتماعی و گرمی!” و معمولاً در ابتدا محبوب می‌شوند.

🔸 مثال: فردی که در همان هفته اول، با بیشتر اعضای تیم ارتباط شخصی برقرار می‌کند و همه را با شوخ‌طبعی، تعریف و جذابیت خود مجذوب می‌کند.

۲. جلب توجه افراطی

خیلی زود معلوم می‌شود که او نمی‌تواند تحمل کند که مرکز توجه نباشد. هر وقت فضا جدی یا علمی می‌شود، با شوخی، داستان‌های شخصی یا حتی اغواگری، گفتگو را به سمت خودش می‌کشد.

🔸 نتیجه: جلسات کاری بی‌هدف، حواس‌پرتی دیگران، و لطمه به تمرکز.

۳. رابطه‌های دوپهلو و مرزهای مبهم

شخص هیستریونیک، مرز عاطفی مشخصی ندارد. با یک نفر صمیمی می‌شود، در ظاهر «دوست» است ولی در باطن به‌دنبال تأیید، جذابیت یا وابستگی است. ممکن است بین دو نفر حسادت یا رقابت ایجاد کند.

🔸 مثال: با دو همکار رفت‌وآمد دارد و در خلوت، از یکی نزد دیگری بدگویی می‌کند تا حس مالکیت، شک یا دشمنی ایجاد کند.

۴. مثلث‌سازی و ایجاد اتحادهای موقت

او افراد را دسته‌بندی می‌کند: «اون با ما نیست»، «این طرف ماست»، «اون خیلی خشک و رسمی‌یه»… این رفتار به‌تدریج باعث ایجاد قطب‌بندی در تیم می‌شود.

🔸 نتیجه: تیم به جای همکاری، دچار جداسازی عاطفی می‌شود.

۵. درام‌سازی و قربانی‌نمایی

به محض اینکه مورد انتقاد قرار می‌گیرد یا توجه از او برداشته می‌شود، خود را قربانی جلوه می‌دهد: «من فقط می‌خواستم تیم شاد باشه»، «هیچ‌کس قدر منو نمی‌دونه»، یا حتی گریه در جلسات.

🔸 نتیجه: اختلال در اعتماد، تضعیف مرجع قدرت (مدیر یا رهبر)، و ایجاد حس گناه در دیگران.

۶. اغواگری پنهان (جنسی یا عاطفی)

اگر جنس مخالفی در تیم باشد، ممکن است به‌صورت ناخودآگاه یا آگاهانه با او بازی‌های جنسی یا عاطفی کند؛ رفتارهایی مثل لمس خفیف، نگاه‌های طولانی، تعریف‌های اغراق‌آمیز، یا حتی مظلوم‌نمایی برای جلب محبت.

🔸 نتیجه: ایجاد روابط پیچیده‌ی ناسالم در تیم، حسادت، رقابت، و در نهایت شکاف بین اعضا.


۷. نارضایتی نمایشی و تهدید به ترک یا شکایت

وقتی نمی‌تواند دیگران را کنترل کند، شروع می‌کند به ابراز نارضایتی: «من دیگه نمی‌کشم»، «اگه اینجا همین‌طوری باشه، می‌رم»، یا تهدید به شکایت.

🔸 نتیجه: مدیران دچار دوگانگی می‌شوند. یا زیادی به او باج می‌دهند یا کنترلشان را از دست می‌دهند.

۸. ایجاد فضای وابستگی هیجانی

افراد خاصی را دور خود جمع می‌کند که به او احساس نزدیکی می‌کنند، ولی این نزدیکی به‌تدریج آلوده به نیازهای تایید، تحسین یا مراقبت می‌شود. اگر کسی بخواهد از این دایره خارج شود، او ناراحت و متهم‌کننده می‌شود.

🔸 نتیجه: اختلال در استقلال روانی کارکنان.

۹. شایعه‌سازی و تحریف واقعیت

برای حفظ جایگاه و توجه، گاهی حرف‌هایی را پشت دیگران می‌زند یا اتفاقات را طوری نقل می‌کند که بقیه احساس کنند او مظلوم است یا قهرمان.

🔸 مثال: «راستش من نمی‌خواستم چیزی بگم ولی فلانی گفت تو زیادی خودتو می‌گیری… من گفتم نه این‌طوری نیست…»

۱۰. تخریب تدریجی ساختارها

در نهایت، این شخصیت چون نمی‌تواند در ساختار بماند، یا ساختار را متزلزل می‌کند یا باعث می‌شود آدم‌های کلیدی سازمان زده شوند و بروند. اگر در جایگاه قدرت هم باشد (مثل مسئول منابع انسانی یا مربی تیم)، فاجعه بزرگ‌تر است.

🔸 نتیجه نهایی: استعفای کارکنان سالم، بی‌اعتمادی، فرسودگی هیجانی، و حتی از هم‌پاشیدگی گروه.

زنان نمایشی و روشهای فریبشان

اما با توجه به اینکه قدرت فریب و اغوا در زنان با شخصیت هیستریونیک (نمایشی)خیلی خیلی بالاتر از مردان است بطوریکه می‌توانند مردان را ـ از همکار ساده گرفته تا رئیس ـ فریب دهند، بازی بدهند و تحت‌تأثیر خود قرار دهند؛ روشهای فریب زنان دچار این اختلال رو جداگانه برایتان لیست میکنم:


۱. ورود با انرژی زنانه، شوخ‌طبعی و چشمان درخشان

در روزهای اول ورود، رفتاری دوستانه، اغلب کمی اغواگرانه ولی پوشیده در لفافه شوخی و صمیمیت نشان می‌دهند. صدای گرم، نگاه‌های طولانی و استفاده از زبان بدن باز.

🔸 تأثیر روی مردها: حس می‌کنند با «دختری خاص» روبه‌رو هستند که با بقیه فرق دارد، و باید مراقب و حامی‌اش باشند.


۲. نشانه‌گذاری مردها به‌عنوان پشتیبان احتمالی

در هفته‌های اول، شخصیت نمایشی زن، با دقت، مردهایی را که قدرت، نفوذ یا حتی صرفاً توجه و تأیید بیشتری دارند، شناسایی می‌کند و به‌نوعی «دورشان پرسه می‌زند». گاه با شوخی، گاه با پرسیدن سؤالات ساده، گاه با تعریف‌های ظاهراً بی‌دلیل.

🔸 در ذهنش: «کدومشون راحت‌تر جذب می‌شن؟ کدومشون قابل کنترل‌تره؟»


۳. خلقِ رابطه عاطفی-شبه‌رمانتیک مبهم (بدون وضوح)

با یکی از مردها، رابطه‌ای خاص برقرار می‌کند که نه دوستی عادی‌ست، نه عشق واقعی. پر از «اِی کاش تو رئیس من بودی»، «تو تنها کسی هستی که منو می‌فهمی»، یا حتی «اگه من برادر داشتم، شبیه تو می‌شد».

🔸 مرد فکر می‌کند: «نکنه دوستم داره؟»
🔸 زن نمایشی دقیقاً همین فضای دوپهلو را می‌خواهد.


۴. بازی با نیاز مرد به حمایت‌گری

او ضعف‌های ظاهری‌اش را نمایش می‌دهد: «منو توی جلسه تحقیر کردن»، «راستش من خیلی احساساتی‌ام»، «فکر نکن بقیه مثل تو با انصاف‌ان»… و مرد را در نقش قهرمان، حامی یا مشاور عاطفی قرار می‌دهد.

🔸 مرد: احساس قدرت، نقش پدرانه یا قهرمان پیدا می‌کند.
🔸 زن نمایشی: به‌مرور کنترل بیشتری بر مرد دارد.


۵. تزریق حس استثنابودن به مرد (تکنیک “تو فرق داری”)

به هر مردی که لازم دارد، القا می‌کند که “تو تنها مردی هستی که منو واقعاً می‌فهمی” یا “تو از بقیه خیلی بالغ‌تری”…
این ترفند، یکی از نیرومندترین تله‌های هیجانی است.

🔸 مرد: احساس خاص‌بودن می‌کند.
🔸 در ذهن زن: «تو رو آوردم این‌ور زمین. حالا ازت استفاده می‌کنم.»

۶. ایجاد غیرمستقیم رقابت بین مردها

وقتی دو مرد به او توجه نشان می‌دهند، با بی‌گناهی ظاهری، نشانه‌هایی می‌دهد که هر دو حس کنند «او به من نزدیک‌تره»؛ ولی هیچ‌وقت صراحت ندارد. در نتیجه، مردها ممکن است به‌صورت ضمنی وارد رقابت شوند.

🔸 محیط کار: آلوده به کشمکش پنهان، حسادت و توهم عاطفی.

۷. افزایش نفوذ از طریق اطلاعات و مظلوم‌نمایی

به یکی از مردهای کلیدی (مثلاً رئیس)، حرف‌هایی درباره فضای ناعادلانه، سختی کار، یا حتی آزار غیرمستقیم دیگران می‌زند. نه مستقیم شکایت می‌کند، نه کاملاً بی‌تفاوت است. فقط «درد دل» می‌کند.

🔸 رئیس یا مدیر: با حس مسئولیت و علاقه‌ی پنهان، به دفاع یا پشتیبانی می‌پردازد.
🔸 زن: حالا پشتش گرم‌تر است.

۸. تقویت «محرمانگی» برای ایجاد صمیمیت دروغین

به مرد مورد نظر می‌گوید: «فقط تو می‌دونی»، «به هیچ‌کس دیگه نگفتم»، «لطفاً بین خودمون بمونه…»
همین جملات باعث می‌شود مرد حس کند رابطه‌شان خاص و عمیق است.

🔸 تله عاطفی: مرد دچار احساس وفاداری می‌شود. حتی در برابر اشتباهات او سکوت می‌کند یا توجیه می‌سازد.

۹. نمایش کنترل‌شده‌ی حسادت یا اندوه برای جلب توجه

اگر احساس کند مرد موردنظرش از او دور شده یا توجهش کم شده، واکنش‌های اغراق‌شده نشان می‌دهد: اخم، گریه، سردی ناگهانی یا حتی ناپدیدشدن کوتاه‌مدت از جلسات. مرد را به هم می‌ریزد و دوباره جذب می‌کند.


۱۰. کنترل، حذف یا تخریب زنان دیگر از طریق درام، تهمت یا تحریف

اگر زنی در تیم موقعیت یا محبوبیت دارد، زن نمایشی شروع به تحریف رابطه‌های او، شایعه‌سازی، یا حتی تحریک مردان علیه او می‌کند:
«راستش اون زیاد به مدیر علاقه داره…»،
«همه فکر می‌کنن اون خیلی پاکه ولی…»


۱۱. اغواگری پنهان و حتی فعال در موقعیت‌های خصوصی‌تر

در جلسات دونفره، رفت‌وآمدهای غیررسمی، چت‌های کاری شبانه، و غیره، گاه با لحن یا کلمات یا حتی ظاهری تحریک‌کننده، سیگنال‌هایی می‌فرستد. هرچند در ظاهر همه‌چیز حرفه‌ای‌ست، ولی فضا عاطفی یا جنسی می‌شود.


۱۲. وقتی رابطه لو می‌رود، مظلوم می‌شود و مرد را متهم می‌کند

اگر رابطه یا بازی‌های عاطفی‌اش افشا شود، ناگهان نقش قربانی را می‌گیرد:
«من فقط سعی کردم محیط صمیمی باشه»،
«ایشون برداشت اشتباه کرد»،
«من نمی‌خواستم کسی به‌خاطر من آسیب ببینه…»

🔸 نتیجه: نابودی اعتبار مرد، باقی‌ماندن زن در نقش “فرشته معصوم”.

۱۳. فرسایش آرام اعتماد و صداقت در محیط مردسالارانه

در نهایت، چنین شخصیتی در تیم‌هایی که مردان زیادی دارند، فضای اعتماد، صداقت، و حتی تمرکز حرفه‌ای را می‌فرساید. هر چیز واقعی و بدون بازی به حاشیه می‌رود.

🔸 نتیجه: تخریب اعتماد، انزوای زنان سالم، و تمرکز دوباره بر خودش.

چه کسانی بیشتر در دام افراد نمایشی (هیستریونیک) می‌افتند؟

واقعیت این است که افراد هیستریونیک (نمایشی) در روابط بسیار ماهرانه و ناخودآگاه عمل می‌کنند و اغلب فریب‌دهی‌شان بدون نیت آگاهانه است. اما بعضی تیپ‌ها و وضعیت‌های روانی، بیشتر در معرض این فریب‌ها هستند. در ادامه، با زبان ساده و نگاهی روان‌پویانه، گروه‌هایی از افراد را که بیشتر در دام چنین شخصیت‌هایی می‌افتند، بررسی می‌کنیم:


۱٫ افراد با نیاز شدید به تأیید و عشق (وابسته‌ها)

کسی که از درون احساس می‌کند “ارزش‌مند نیست مگر اینکه کسی او را بخواهد”، به‌شدت مستعد جذب رفتارهای اغواگرانه و توجه‌طلبانه هیستریونیک است. چون آن فرد، مثل یک چراغ روشن از علاقه و توجه، تمام خلاهای او را پر می‌کند — هرچند به‌طور موقتی.


۲٫ مردان با تیپ پدرانه (پدر نجات‌دهنده)

مردانی که تمایل دارند زن آسیب‌دیده، شکننده یا دل‌شکسته‌ای را “نجات دهند”، به‌راحتی مجذوب زن هیستریونیک می‌شوند. او با ترکیبی از نیازمندی، اغواگری و نقش‌قربانی‌بودن، دقیقاً همان نقش “دختر نیازمند نجات” را بازی می‌کند.


۳٫ افرادی با اعتمادبه‌نفس شکننده

کسی که در درونش تردید دارد که “آیا من جذابم؟ آیا کسی می‌تونه منو بخواد؟”، وقتی با انرژی و توجه‌گیری فرد نمایشی مواجه می‌شود، دچار شور و شعف کاذب می‌شود. اما این رابطه، دوام ندارد و بعد از مدتی حس بی‌ارزشی شدیدتر از قبل برمی‌گردد.


۴٫ افراد مستعد نادیده‌گرفتن علائم هشدار (Idealizerها)

کسانی که عاشق می‌شوند و طرف مقابل را کامل و بی‌نقص می‌بینند (آرمانی‌سازی)، نمی‌خواهند ببینند که پشت جذابیت و شوخ‌طبعی آن فرد، چه آسیب یا بی‌ثباتی هست. آن‌ها فریب ظاهر را می‌خورند، چون واقعیت را پس می‌زنند.


۵٫ افرادی که از تنهایی می‌ترسند

ترس از تنها ماندن باعث می‌شود که فرد، با اولین نشانه‌های توجه یا صمیمیت (ولو سطحی)، وابسته شود. هیستریونیک‌ها با ایجاد پیوندهای سریع و پرشور، این نیاز را سریع ارضا می‌کنند، ولی در ادامه آن را قطع می‌کنند و فرد وابسته، در چرخه‌ی دردسرناکی گیر می‌افتد.


۶٫ افرادی که خودشان سرکوب عاطفی دارند

اگر کسی نتواند احساسات خودش را ابراز کند، ممکن است مجذوب کسی شود که همه احساساتش را بیرون می‌ریزد، جیغ می‌زند، می‌خندد، گریه می‌کند. در واقع، به جای خودش، «او» احساس می‌کشد. این جذبِ مکمل است — ولی فریبنده.


۷٫ تیپ‌های نارسسیست یا کنترل‌گر

جالب است که مردان نارسسیست (خودشیفته) هم ممکن است در ابتدا مجذوب زن هیستریونیک شوند، چون از جذابیت و تحسین مداوم او لذت می‌برند. اما به‌زودی، بازی قدرت بین‌شان آغاز می‌شود و رابطه سمی و پرآشوب می‌شود.


۸٫ درمانگران یا مربیانی که مرز حرفه‌ای ندارند

گاهی اوقات هیستریونیک‌ها در نقش مراجع، با جذابیت و اغواگری مرزهای حرفه‌ای را تهدید می‌کنند. اگر درمانگر یا مربی از نظر روانی و اخلاقی آماده نباشد، ممکن است در دام رابطه‌ای دوگانه یا پر از فرافکنی بیفتد.

توجه کنید که:

هیچ‌کدام از این گروه‌ها «ضعیف» یا «ساده‌لوح» نیستند. بلکه اغلب افرادی با نیازهای حل‌نشده‌اند، که در برابر زرق‌وبرق بیرونی، آسیب‌پذیر می‌شوند. شناخت این آسیب‌پذیری‌ها، نه‌تنها کمک می‌کند که فریب نخوریم، بلکه کمک می‌کند مرزهای روشن‌تری در روابط داشته باشیم.

ریشه ی ایجاد رفتارهای نمایشی در کودکی چیست:

هسته مرکزی این اختلال : آسیب به ابراز هیجانی اصیل در روابط اولیه است.شخصیت هیستریونیک در عمق وجود خود، دچار تعارض شدید بین میل به ابراز هیجان اصیل (مثلاً عشق، خشم، نیاز) و ترس از طرد، شرم یا مجازات بابت همین ابرازها است. این تعارض به‌جای حل شدن، به‌تدریج توسط دفاع‌های ناپخته و نمایشگرانه جبران می‌شود.

۱. سیستم سه‌لایه‌ای هیجانات در ISTDP

طبق ISTDP، روان انسان سه لایه دارد:

لایه اول (بیرونی): دفاع‌ها
لایه دوم: اضطراب ناشی از تعارض هیجانی
لایه سوم (عمقی): احساسات واقعی و سرکوب‌شده

در شخصیت هیستریونیک، لایه اول (دفاع‌ها) بسیار فعال و نمایشی‌ست، چون لایه سوم (احساسات اصیل) تحمل‌ناپذیر شده‌اند.

۲. شکل‌گیری ساختار هیستریونیک در کودکی

کودک هیستریونیک معمولاً در خانواده‌ای بزرگ می‌شود که:ابراز هیجان مستقیم ممنوع یا شرم‌آور است.اما هیجان غیرمستقیم و نمایشی (مثلاً گریه‌ٔ نمایشی، لوس شدن، خندیدن بی‌جا) پاداش می‌گیرد.به بیان دیگر، کودک یاد می‌گیرد که:

“اگر احساساتم رو صادقانه بگم، طرد یا تنبیه می‌شم؛ ولی اگر بازیگر باشم، دیده می‌شم و مراقبت می‌گیرم.در  نتیجه:احساسات واقعی مثل خشم، نیاز به تماس عاطفی، یا سوگ واقعی، غیرقابل تحمل و ممنوع می‌شن

دفاع‌هایی مثل:

نمایشگری (dramatization)
توجه‌طلبی (attention seeking)
مسخ احساسات (emotional dissociation)
شخصی‌سازی فضای جمعی («حالا بذار من یه خاطره بگم…»)
جای احساسات اصیل رو می‌گیرن

۳٫ چرا این افراد اغراق می‌کنند؟

نمایش، نقش دفاعی دارد: نه از روی فریب، بلکه برای فرار از «احساسات اصیل و دردناک».اضطراب در بدن آن‌ها شکل بدنی یا صوتی به خود می‌گیرد: خنده‌های بی‌جا، آواهای نمایشی («وای!»، «آخ!»)، حرکت‌های اغراق‌شده.چون توان تحمل احساسات واقعی (مثلاً سوگ خالص یا خشم اصیل) را ندارند، به‌سمت رفتارهای شبیه احساس می‌روند، بدون آنکه واقعاً در آن احساس باشند

۴٫ نگاه ISTDP: شخصیت هیستریونیک، فردی است که…

در لایه عمیق، احساسات واقعی، سرکوب و گسسته شده‌اند
در لایه میانی، اضطراب شدید (اغلب بدنی: تنگی نفس، گر گرفتگی، تپش قلب) دارد
و در لایه بیرونی، رفتارهای دفاعی نمایشی و اغراق‌آمیز دیده می‌شود

چگونه درمان یا مواجهه مؤثر شکل می‌گیرد؟ (در ISTDP)

هدف ISTDP: رساندن فرد از لایه دفاع و اضطراب، به لایه احساس اصیل

درمانگر تلاش می‌کند:

۱٫ دفاع‌ها را تشخیص دهد و بدون تقویت‌شان، نشان دهد که این دفاع‌ها به احساس اصلی راه نمی‌دهند

۲٫ اضطراب بدنی را تحمل‌پذیر کند تا مراجع فرار نکند

۳٫ به‌تدریج فرد را به لمس احساسات واقعی مثل غم، خشم، عشق و اندوه سوق دهد.مثلاً اگر مادر بزرگش فوت کرده است به او یاد دهیم  سوگ واقعی برای مادربزرگش انحام دهد و نه اینکه در فضای مجازی  سوگ را نمایش بدهد

روش برخورد با شخصیت نمایشی

رفتارهای هیستریونیک، استراتژی‌های بقا هستند، نه «نقش بازی کردن» صرف.اما چون این استراتژی‌ها، فضای جمعی و روابط صادقانه را دچار اختلال می‌کنند، وظیفه ماست که:

نه در بازی آنها شرکت کنیم.نه آنها را تحقیر یا طرد کنیم.بلکه با مرزهای روشن و بازخورد مؤثر، زمینه‌ای فراهم کنیم که اگر بخواهند، به احساس اصیل دست پیدا کنند

در اینجا بیست داستان

تقریبا واقعی‌ و کاربردی از مواجهه‌ی یک زن با شخصیت هیستریونیک (نمایشی) در موقعیت‌های مختلف بطوری که او قصد فریب یا اغوای فرد مقابل رو داره،حکایت میکنیم ولی در انتهای داستان روش برخورد صحیح با او را اموزش میدهیم.در اینجا طرف مقابل بجای بازی خوردن سعی میکنه برخورد درست و سنجیده رو انجام بده.
در هر داستان، هم نام روش فریب آورده میشه و هم روش برخورد صحیح.بخونید‌‌‌

۱. باشگاه بدنسازی – روش فریب: اغوا با لمس و شوخی / روش برخورد: مرزبندی فیزیکی محترمانه

داستان:
سحر، یکی از مراجعان باشگاه، عادت دارد هنگام صحبت با مربی مرد، به او خیلی نزدیک شود، شوخی‌های بدنی کند و گاهی به بهانه “کمک بخوام”، تماس فیزیکی ایجاد کند. مربی که متوجه این الگو شده، در برابر وسوسه‌ی اغوا مقاومت می‌کند. او با لحنی مؤدب اما محکم، فاصله‌ی بدنی را حفظ کرده و از دستیار زن باشگاه می‌خواهد در جلسات خصوصی همراه باشد.
برخورد درست: ایجاد مرز فیزیکی + سوم‌شخص ناظر
واکنش زن: کمی قهر و عقب‌نشینی، اما بعداً با دیگران سعی به تکرار بازی دارد.


۲. مطب پزشک
– روش فریب: قربانی‌نمایی همراه با اغوا / روش برخورد: توجه حرفه‌ای و بدون واکنش احساسی

داستان:
مهتاب هنگام ویزیت، با نگاه‌های خیره، لحن کودکانه و گفتن جملاتی مثل «هیچ‌کس اندازه شما برام اهمیت نداشته دکتر» تلاش می‌کند توجه دکتر مرد را به‌صورت شخصی جلب کند. دکتر در پاسخ، لحن رسمی و دقیقش را حفظ می‌کند و حتی تماس چشمی مستقیم را به حداقل می‌رساند. از دستیار می‌خواهد برای بقیه‌ جلسه حضور داشته باشد.
برخورد درست: حفظ ساختار حرفه‌ای + بی‌پاسخ گذاشتن اغوا
نام روش فریب: اغوا همراه با نقش قربانی


۳. شرکت خصوصی – روش فریب: دوستی سریع و درددل‌سازی / روش برخورد: سرعت‌کُشی در صمیمیت

داستان:
لیلا در هفته اول استخدام، شروع می‌کند به صحبت‌های عاطفی با مدیر منابع انسانی مرد، درددل درباره روابطش، تعریف از ظاهر او و دعوت به «یه چای بیرون از اداره». مرد با احترام می‌گوید که سیاست شرکت اینه که تا سه ماه اول، روابط غیررسمی با تازه‌واردها نداشته باشه. در نتیجه، فاصله احساسی حفظ میشه.
برخورد درست: کند کردن سرعت صمیمیت + رجوع به قوانین
نام روش فریب: پیوند فوری عاطفی برای شکستن مرزها


۴. مجتمع مسکونی – روش فریب: نیازنمایی و بازی خواهر کوچیکه / روش برخورد: کمک محدود و مشروط

داستان:
فرشته به همسایه مرد طبقه بالا مرتب زنگ می‌زند که «پله‌هام تاریکه، می‌ترسم»، «یه مارمولک دیدم بیا جمعش کن»، «نمی‌تونم با مدیر ساختمان حرف بزنم، تو بجاش حرف بزن». مرد به‌جای افتادن در دام قهرمان بودن، پیشنهاد می‌دهد با مدیر ساختمان جلسه بگذارد تا مشکل روشنایی حل شود. در مورد مارمولک هم شماره یک شرکت خدماتی می‌دهد.
برخورد درست: پاسخ کمک با ساختار و محدودیت
نام روش فریب: نیازسازی برای وابسته‌سازی


۵. جلسه مشاوره حقوقی – روش فریب: جلب همدلی با اغراق عاطفی / روش برخورد: ماندن در چارچوب موضوعی

داستان:
شادی در جلسه با وکیل مرد، با گریه و تعریف‌های غیرضروری از زندگی عاشقانه‌اش، سعی دارد توجه احساسی او را جلب کند. وکیل در پاسخ، با لحنی آرام می‌گوید: «من کاملاً همدل هستم، اما تمرکز ما باید روی نکات حقوقی پرونده‌ت باشه». او بدون قضاوت، مسیر بحث را به سمت پرونده برمی‌گرداند.
برخورد درست: مدیریت گفت‌وگو و برگرداندن تمرکز
نام روش فریب: غرق کردن در احساسات برای انحراف موضوع

۶. کلاس زبان – روش فریب: جلب توجه با اشتباهات عمدی / روش برخورد: بازگرداندن توجه جمعی

داستان:
مینا در کلاس زبان، دائم اشتباهات ساده می‌کند، مدام می‌خندد و می‌گوید: «من خیلی خنگم نه؟ شما کمکم کن استاد». گاهی وسط درس از استاد سوالات غیرمرتبط شخصی می‌پرسد. استاد با لحن آرام می‌گوید: «سوال خوبیه ولی بذار بعد کلاس درباره‌ش صحبت کنیم، الان همه دارن تمرین می‌کنن». سپس بلافاصله از یکی دیگه از شاگردها سوال می‌پرسه تا فضا را برگردونه به گروه.
برخورد درست: متمرکز کردن کلاس + بی‌پاسخ گذاشتن فریب
نام روش فریب: جلب توجه با ناتوانی‌نمایی

۷. فضای مجازی و اینفلوئنسرها – روش فریب: “کامنت‌ بازی” و نقش هوادار وفادار / روش برخورد: پاسخ عمومی و غیرشخصی

داستان:
دختری با اکانت مشخص، مرتب زیر پست‌های یک مربی معروف کامنت‌هایی می‌گذارد با ترکیب تحسین و تملق جنسی («با اون بازوها باید پلیس بشی!»). سپس دایرکت می‌فرستد با پیام‌های تحریک‌آمیز. مربی پاسخ نمی‌دهد، ولی یک استوری عمومی می‌گذارد درباره مرزهای حرفه‌ای و ممنوعیت دایرکت‌های شخصی.
برخورد درست: پاسخ غیرمستقیم ولی محکم + عمومی‌سازی قوانین
نام روش فریب: اغوا از طریق تملق عمومی


۸. محیط روان‌درمانی گروهی – روش فریب: تسخیر فضای عاطفی گروه / روش برخورد: مهار انتقال با ساختار درمانی

داستان:
سمانه در گروه‌درمانی با حضور چند مراجع و یک درمانگر، مدام وسط حرف بقیه می‌پرد، اشک می‌ریزد و می‌گوید «هیچ‌کس مثل فلانی (درمانگر) منو نمی‌فهمه» و تلاش می‌کند نقش «مرکز احساسی» گروه را بگیره. درمانگر با تأکید بر قوانین گروه، بدون انتقاد، از دیگران دعوت به صحبت می‌کند و زمان صحبت سمانه را محدود نگه می‌دارد.
برخورد درست: حفظ توازن زمانی و نقش‌ها
نام روش فریب: تسخیر فضای عاطفی برای جلب قدرت


۹. دانشگاه – روش فریب: سکسی‌سازی نقش دانشجو / روش برخورد: بی‌اعتنایی خلاقانه و تغییر مسیر گفت‌وگو

داستان:
دانشجوی دختری پس از کلاس، با لباس چسبان و نگاه‌های طولانی، نزد استاد می‌رود و با لحن خاصی می‌گوید: «می‌دونین من همیشه آرزو داشتم استاد خوش‌تیپی مثل شما داشته باشم». استاد با لبخندی خنثی، می‌گوید: «امیدوارم اون‌قدر انگیزه داشته باشی که مقاله‌ت هم به همون اندازه خوش‌ساخت باشه!» و مکالمه را می‌بره سمت پژوهش.
برخورد درست: تغییر مسیر با طنز خنثی + دور کردن توجه از بدن
نام روش فریب: سکسی‌سازی نقش یادگیرنده

 

۱۰. دفتر مشاوره شغلی – روش فریب: فریب با نیازنمایی مالی و عاطفی / روش برخورد: تفکیک کمک حرفه‌ای از رابطه شخصی

داستان:
یک زن با ظاهری آراسته، به مشاور شغلی مراجعه می‌کنه و بعد از چند جلسه، شروع به صحبت درباره تنهایی، بی‌پولی، خونه نداشتن و سختی‌های زندگی می‌کنه. سپس با لحن معناداری می‌پرسه: «اگه بخوام تو شرکت خودتون کار کنم، می‌تونم فقط با شما در تماس باشم؟» مشاور توضیح می‌ده که هیچ‌کدام از کلاینت‌ها به داخل شرکت ارجاع داده نمی‌شن و صرفاً به مؤسسات مجاز معرفی می‌شن.
برخورد درست: حفظ مرزهای حرفه‌ای و تفکیک نقش‌ها
نام روش فریب: وابسته‌سازی با نمایش نیاز و درددل

 

۱۱٫ مطب دندان‌پزشکی – روش فریب: ایجاد نزدیکی با نمایش ترس – روش برخورد: حرفه‌گرایی سرد و آرام

الهام وارد مطب می‌شود و از همان ابتدا با صدای بلند و چهره‌ای نمایشی می‌گوید: «من خیلی می‌ترسم دکتر! فقط شما بهم آرامش می‌دین، اگه خودتون انجام ندین بیهوش می‌شم.» دکتر بدون تأیید یا شوخی، تنها با لحنی آرام و سرد می‌گوید: «درک می‌کنم، ترس شایع‌ه. پرستار به شما داروی ضداضطراب می‌ده، من هم طبق روال کار می‌کنم.» و سریعا وارد فاز کاری می‌شود.

برخورد درست: جداسازی همدلی از رابطه شخصی

۱۲٫ باشگاه بدنسازی زنانه – روش فریب: مقایسه مداوم با دیگران و تحریک حس رقابت – روش برخورد: تمرکز فردی مربی

سحر مدام به دیگر خانم‌ها نگاه می‌کند و می‌گوید: «وای اون چقدر شکمش صافه! کاش منم مثل اون خوش‌اندام بودم… البته همه می‌گن من جذاب‌ترم.» مربی پاسخ می‌ده: «هرکسی بدنش مسیر خودش رو داره. بیا تمرین خودتو بکنیم که امروز حرکات جدید داری.» و او را از فضای مقایسه بیرون می‌کشد.

برخورد درست: بی‌پاسخ گذاشتن تحریک رقابتی + تمرکز بر رشد فردی


۱۳٫ گالری هنری – روش فریب: ژست هنری/عشقی برای جلب نظر – روش برخورد: بی‌تفاوتی مؤدبانه

در افتتاحیه نمایشگاه، النا مدام کنار هنرمند مرد می‌ایستد و با صدایی آهسته و پر معنا می‌گوید: «آثارتون مثل زخم روحم رو لمس کرد، دلم می‌خواد بیشتر ازتون یاد بگیرم…» هنرمند با لبخندی معمولی می‌گوید: «ممنون، توی کاتالوگ همه توضیحات هست. لذت ببرین.» و از او فاصله می‌گیرد تا با مهمان دیگر گفت‌وگو کند.

برخورد درست: قطع دلبری با ادب رسمی


۱۴٫ شرکت خصوصی – روش فریب: نزدیکی با رئیس از طریق درددل خانوادگی – روش برخورد: واگذاری موضوع به منابع انسانی

مریم در فرصت استراحت نزد مدیرعامل می‌رود و از دعواهای خانوادگی و خیانت شوهرش صحبت می‌کند. سپس با نگاه‌هایی معنادار می‌پرسد: «شما همیشه انقدر مهربونین؟ اگه شوهری مثل شما داشتم…» مدیرعامل با جدیت می‌گوید: «بهتره این موضوع رو با روانشناس شرکت در میون بذارین، اونجا هم محرمانه است هم حرفه‌ای.»

برخورد درست: خارج کردن موضوع از مسیر شخصی با ارجاع حرفه‌ای


۱۵٫ گروه داوطلبانه خیریه – روش فریب: بازی با نقش قربانی/فرشته – روش برخورد: عدم مشارکت در داستان‌سازی

نازنین، تازه وارد گروه شده و از همان روز اول شروع می‌کند به گفتن این‌که چگونه نیت پاک دارد و خانواده‌اش او را سرکوب کرده‌اند. سپس به یکی از پسرهای گروه نزدیک می‌شود و می‌گوید: «فقط تو می‌فهمی که من برای کمک به بچه‌های کار حاضرم همه چیزم رو بدم…» پسر پاسخ می‌دهد: «خیلی خوبه که انگیزه داری. بیا ببینیم توی دسته‌بندی لباس‌ها کمکی ازت برمیاد؟»

برخورد درست: بردن رابطه به کار مشخص و عینی

 

۱۶٫ جلسات کوهنوردی – روش فریب: تحریک حس حمایت مردانه با نمایش ضعف – روش برخورد: تساوی‌گرایی عملی

در گروه کوهنوردی، لیلا مدام می‌گوید: «پاهام یخ زده… اگه دستمو نگیری می‌افتم.» یکی از آقایان گروه می‌گوید: «اگه حس می‌کنی مسیر برات سخته، می‌تونیم یه توقف گروهی داشته باشیم. همه استراحت کنیم.» و بدون تماس جسمی، پیشنهاد عمومی مطرح می‌کند.

برخورد درست: حمایت عمومی به جای حمایت اختصاصی


۱۷٫ کلاس بازیگری – روش فریب: سوءاستفاده از فضای احساسات برای نزدیکی عاطفی – روش برخورد: تفکیک نقش از رابطه شخصی

در تمرین صحنه‌ای احساسی، ترانه ناگهان پس از پایان نقش، همچنان اشک می‌ریزد و به بازیگر مرد مقابلش می‌گوید: «نمی‌دونم چرا ولی حس می‌کنم واقعاً عاشقتم!» بازیگر مرد پاسخ می‌دهد: «تو فوق‌العاده بازی کردی. ولی بیا از این فضا بیایم بیرون و بریم سر صحنه بعدی.»

برخورد درست: تفکیک احساس نقش از واقعیت رابطه


۱۸٫ اداره بیمه – روش فریب: زن مظلوم نیازمند دلسوزی – روش برخورد: تعامل بر اساس قانون و فرم

خانمی با چهره غم‌زده به کارمند بیمه می‌گوید: «شوهرم مرده، بچه‌هام گرسنه‌اند… اگه شما کمکم نکنین من می‌میرم.» کارمند با مهربانی اما رسمی پاسخ می‌دهد: «درک می‌کنم خانم، فقط لطفا این فرم رو کامل کنین و مدارکتون رو بیارین تا بشه پرونده رو پیگیری کرد.»

برخورد درست: مهربانی بی‌دخالت هیجان + قانون‌محوری


۱۹٫ دفتر وکالت – روش فریب: اغوا برای تخفیف و توجه – روش برخورد: تعیین چارچوب قراردادی فوری

در مشاوره اول، موکل خانم با لحن خاصی می‌گوید: «آقای وکیل، من واقعاً گیجم، شما خیلی محکم و جذابین، کاش زودتر می‌شناختمتون…» و سپس درباره توان مالی‌اش اغراق می‌کند. وکیل بی‌واکنش، قرارداد رسمی حق‌الوکاله را در می‌آورد و می‌گوید: «در صورت تأیید، لطفاً بندها را امضا کنین تا وارد مراحل کار بشیم.»

برخورد درست: بستن راه فریب با قرارداد رسمی


۲۰٫ مهمانی فامیلی – روش فریب: تحریک حسادت زنان دیگر با اغواگری / روش برخورد: نادیده گرفتن و تغییر فضا

در یک مهمانی خانوادگی، فرزانه با لباس تحریک‌آمیز و خنده‌های بلند، کنار مردهای متأهل می‌نشیند. سعی دارد با شوخی‌های خاص، توجه را جلب کند. یکی از زن‌های فامیل به جای درگیر شدن، بحث را به خاطرات کودکی یا موضوعات خانوادگی می‌برد و فضای زنانه‌تری ایجاد می‌کند تا توجه از فرزانه برداشته شود.

برخورد درست: تغییر جهت جمعی فضا + اجتناب از رقابت عاطفی

در انتها میخواهم نگاه بالینی و قضاوتگرانه و عیب یابانه رو کنار بگذارم و با نگاهی انسانی،شفقت ورز و همدلانه و غیرقضاوت‌گر به ریشه‌های شکل‌گیری شخصیت نمایشی (هیستریونیک) نطری بیاندازم. نگاهی که به‌جای سرزنش، می‌خواهد بفهمد: این سبک زندگی پرهیاهو، از کجا آمده است؟

چرا بعضی آدم‌ها به «نمایش» پناه می‌برند؟

(ریشه‌یابی شخصیت هیستریونیک با نگاهی انسانی)

وقتی به آدم‌هایی نگاه می‌کنیم که همیشه وسط صحنه‌اند، با خنده‌های اغراق‌آمیز، حرکات تئاتری، و نوسانات شدید احساسی، شاید اول فکر کنیم: «این آدم دنبال جلب توجهه!»
اما اگر کمی عمیق‌تر نگاه کنیم، می‌بینیم پشت این رفتار، چیزی لطیف‌تر و دردناک‌تر پنهان شده: یک عطش بزرگ برای دیده‌شدن، دوست‌داشته‌شدن و تأییدشدن… عطشی که ریشه در سال‌های دور دارد.


۱٫ کودکی با عشق مشروط

بسیاری از این افراد، در کودکی فقط وقتی مورد توجه قرار می‌گرفتند که کار خاصی انجام می‌دادند: وقتی خوشگل لباس می‌پوشیدند، حرف خنده‌دار می‌زدند یا برای پدر و مادرشان سرگرم‌کننده بودند. محبتِ بی‌قید و شرط، کم‌رنگ بود؛ جای آن را نمایش و تایید گرفتن گرفت.
و آن کودک یاد گرفت: «اگر بخندم، ادا دربیارم یا جلب توجه کنم، دوستم دارن.»


۲٫ محرومیت‌های عاطفی پنهان

گاهی در خانواده‌های پر سر و صدا یا پرمشغله، کودک احساس می‌کند که دیده نمی‌شود. او یاد می‌گیرد که برای بقا، باید خودش را به نحوی «بزرگ‌تر از زندگی» نشان دهد. آن نمایش‌ها، در واقع فریادهایی خاموش برای دریافت محبت‌اند.


۳٫ ترس از رهاشدن و بی‌اهمیت بودن

زنی که امروز در محیط کارش مدام با جذابیت اغراق‌آمیز ظاهر می‌شود، شاید همان دختربچه‌ای‌ست که از ترک‌شدن یا فراموش‌شدن می‌ترسید. فریادهای رنگی و پر زرق‌وبرق او، درواقع یک زنگ خطر درونی‌ست: «منو تنها نذار!»


۴٫ هویتِ گم‌شده و تکیه بر نگاه دیگران

در نبود فرصت برای کشف «کیستی» خود، فرد یاد می‌گیرد هویتش را از چشم دیگران بگیرد. اینکه «چه‌قدر خواستنی‌ام»، «چه‌قدر جذاب به‌نظر می‌رسم» و «چه‌قدر دیگران دوستم دارند» تبدیل می‌شود به هسته اصلی زندگی.


۵٫ تقلید از مدل‌های بیرونی یا والدین نمایشی

گاهی هم کودک در خانه‌ای بزرگ می‌شود که یکی از والدین خودش نمایشی بوده، یا مدام در معرض رسانه‌هایی قرار داشته که عشق را با نمایش اشتباه می‌گیرند. او یاد می‌گیرد: «این‌جوری باید بود، تا دیده شد.

Be the first to comment

Leave a Reply

ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد


*