
چهل سالگی،اژدهایی که بیدار میشود
-من از زندگی هیچی نفهمیدم…. لذتی از سالهایی که گذشت نبردم…. من جوانی نکردم…. فقط کار کردم و خرج زن و بچه را درآوردم… معنای زندگی را نفهمیدم… اینها جملاتی است که ما روانپزشکان در مطبهای خود از برخی مردان ۳۷ تا ۴۵ ساله که دچار سندرم چهل سالگی شده اند،میشنویم. مردانی آشفته و بهت زده که گویی به یکدفعه از خوابی عمیق برخاستهاند و پیرانه سر، به جستجوی عشق و نیازه های تازه ای برخاسته اند.شرایطی بحرانی در یک رابطه ی مثلث گونه ایجاد می گردد که تا فروپاشی زندگی خانوادگی آنها پیش می رود.با فهم ماهیت گذرای این بحران و درک معانی روانشناختی آن و در صورت مدد گرفتن از یک درمانگر با تجربه،می توان با حداقل تبعات و عوارض به سلامت از این بحران عبور کرد.